معنی خریداری کردن

لغت نامه دهخدا

خریداری کردن

خریداری کردن. [خ َ ک َ دَ] (مص مرکب) خریدن. ابتیاع کردن: و هرهفته به یکبار ایشان را بنزدیک خویش خواندی و خریداری کردی چون نفروختندی باز بزندان فرستادی. (تاریخ بخارا نرشخی). || پذیرفتن. قبول کردن. (یادداشت بخط مؤلف):
بدخو نشدستی تو گر زانکه نکردیمان
با خوی بد از اول چندانت خریداری.
منوچهری.
و حیلتها ساختند تا رأی نیکوی او را در باب ما گردانیدند و وی نیز آن را که ساختند خریداری کرد. (تاریخ بیهقی).

حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

خریداری کردن

خرید کردن، خریدن، ابتیاع کردن، معامله کردن،
(متضاد) فروختن

فارسی به انگلیسی

فارسی به عربی

فرهنگ فارسی هوشیار

خریداری کردن

(مصدر) ابتیاع کردن خرید کردن.

معادل ابجد

خریداری کردن

1299

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری