معنی خشتی
لغت نامه دهخدا
خشتی. [خ ِ] (ص نسبی) از خشت کرده. از خشت ساخته شده. از خشت فراهم آمده. (یادداشت بخط مؤلف). || چهارگوش، به اندازه ٔ خشت. (یادداشت بخط مؤلف). || خشتی یا خال خشتی در بازی ورق. آن ورقی است که در وی خالهای مربع است. (یادداشت بخط مؤلف). || اندازه و قطعی است برای کتاب بزرگتر از ربعی.
خشتی. [خ ِ] (اِخ) دهی است از دهستان علامرودشت بخش کنگان شهرستان بوشهر. واقع در صدهزارگزی خاور کنگان و 8 هزارگزی شمال راه مالرو اشکنان به پس رودک. این دهکده در جلگه قرار دارد با آب و هوای گرمسیری. آب آن از چاه و قنات و محصول آن غلات و پیاز و تنباکو و خرما و شغل اهالی زراعت و راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7).
خشتی. [خ ِ] (اِخ) ده کوچکی است از دهستان چناررود بخش آخوره شهرستان فریدن. واقع در چهل و پنج هزارگزی جنوب خاوری آخوره. این ده در کوهستان قرار دارد و محلی است سردسیر. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت وراه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10).
فرهنگ معین
خانه ای که از خشت سازند، هر چیز چهارگوش، مربع، قطع کتاب در اندازه رقعی با طول و عرض مساوی. [خوانش: (خِ) (ص نسب.)]
فرهنگ عمید
ساختهشده از خشت: خانهٴ خشتی،
ویژگی یکی از قطعهای کتاب: قطع خشتی،
دارای شکل یا نقش مربع: کاغذ خشتی،
(اسم) از طرحهای قالی: قالی خشتی،
حل جدول
ساخته شده ازخشت، مربع، چهارگوش
مترادف و متضاد زبان فارسی
ساخته شده از خشت، مربع، چهارگوشه، قطع کتاب (12 نوعی یقه
فارسی به انگلیسی
Earthen
فرهنگ فارسی هوشیار
(صفت) منسوب به خشت مانند خشت، (اسم) خانه ای که از خشت سازند، مربع چهار گوشه.
معادل ابجد
1310