معنی خشم گرفتن

لغت نامه دهخدا

خشم گرفتن

خشم گرفتن. [خ َ / خ ِ گ ِ رِ ت َ] (مص مرکب) عصبانی شدن. آزغدن. آزغیدن. غراشیدن. اِمتِعاض، خشمگین شدن. اغتیاظ. تَغَضﱡب. تَضَرﱡم. تَغَیﱡظ. حَرَد. احتلاط. حلط. حَنَق. (یادداشت بخط مؤلف): منصور نامه بخواند، خشم گرفت. (تاریخ سیستان).
خشم گیری جنگ جویی چون بمانی از جواب
خشم یکسو نه سخن گستر که شهر آوار نیست.
ناصرخسرو.
کدام قوت و مردانگی و برنائی
که خشم گیری و با طبع خویش برنائی.
سعدی (مفردات).
وگر خشم گیرد ز کردار زشت
چو باز آمدی ماجری درنوشت.
سعدی (بوستان).
وگر با پدر جنگ جوید کسی
پدر بیگمان خشم گیرد بسی.
سعدی (بوستان).
تو خواهی خشم بر ما گیر و خواهی چشم بر ما کن
که ما را با کس دیگر نمانده ست از تو پروایی.
سعدی (خواتیم).
تَعَذفُر؛ خشم گرفتن. (منتهی الارب).

حل جدول

خشم گرفتن

خشم گرفتن: عتاب

عتاب

عقاب

تعبیر خواب

خشم گرفتن

اگر کسی بیند که کسی خشم گرفت از بهر خدای تعالی، دلیل بر خیر و نیکویی او کند. اگر بیند از بهر دنیا خشم گرفت، دلیل که کار دین را حقیر و خوار گرداند و به دنیا مغرور شود. - محمد بن سیرین

اگر بیند پدر و مادر بر وی خشم گرفتند، دلیل که از جایگاهی بلند بیفتد. - اب‍راه‍ی‍م‌ ب‍ن‌ ع‍ب‍دال‍ل‍ه‌ ک‍رم‍ان‍ی

فرهنگ فارسی هوشیار

خشم گرفتن

(مصدر) غضبان شدن.

واژه پیشنهادی

معادل ابجد

خشم گرفتن

1690

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری