معنی خشونت

لغت نامه دهخدا

خشونت

خشونت. [خ ُ ن َ] (ع مص) درشتی و زبری. (ناظم الاطباء). ضد لینت و نرمی، خلاف نعومت. (یادداشت بخط مؤلف). || غلظت. (از ناظم الاطباء): خشونت این کلمه مؤثر آمد و او را بگرفتند و به خوارزم فرستادند. (از ترجمه ٔ یمینی). امیر عضدالدوله با جلالت قدر و نباهت ذکر وخشونت جانب و عزت ملک و نخوت پادشاهی همواره رضاء آنجانب نگاهداشتی. (از ترجمه ٔ یمینی). || سختی و تندی و تیزی. (ناظم الاطباء): از سر حدت مزاج و خشونت طبع برلجاج اصرار نمود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی). || سخت رویی. خشم. غضب. (از ناظم الاطباء): بقالی را درمی چند بر صوفیان گرد آمده بود در اواسط هر روز مطالبه کردی و سخنهای با خشنوت گفتی. (گلستان سعدی). || خشکی.
- خشونت حلق، خشکی گلو. (یادداشت بخط مؤلف).
- خشونت صدر، خشکی سینه. (از یادداشت بخط مؤلف).
- خشونت فم، خشکی دهان. (یادداشت بخط مؤلف).
- خشونت کردن، درشتی کردن. تندی کردن. (یادداشت بخط مؤلف).

فرهنگ معین

خشونت

درشتی، ناهمواری، تندخویی، بی رحمی. [خوانش: (خُ نَ) (اِمص.)]

فرهنگ عمید

خشونت

درشتی کردن، درشت‌خویی، تندخویی،
[قدیمی] زبری، زمختی، ناهمواری،
[قدیمی] درشتی، تندی،

حل جدول

خشونت

زفتی

عنف

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

خشونت

درشتی، درشت خویی، تندخویی

مترادف و متضاد زبان فارسی

خشونت

تشدد، تندخویی، تندی، ستیزه‌جویی، ستیزه‌گری، درشتی، زبری، سختی، عنف، ناخواری،
(متضاد) نرمی

فارسی به انگلیسی

خشونت‌

Acerbity, Acrimony, Abuse, Aggression, Asperity, Harshness, Impetuosity, Mayhem, Rankness, Rigor, Rigour, Rough-And-Tumble, Roughness, Tyranny, Violence

فارسی به ترکی

خشونت‬

hoyratlık

فارسی به عربی

فرهنگ فارسی هوشیار

خشونت

درشتی و زبری، ضد نرمی

فارسی به ایتالیایی

خشونت

violenza

aggressività

معادل ابجد

خشونت

1356

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری