معنی خفایا
لغت نامه دهخدا
خفایا. [خ َ] (ع اِ) ج ِ خفی و خُفْیَه. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب): و خفایای آن ماجری و خبایای آن حادثه محقق شد. (سندبادنامه ص 86).
خفیة
خفیه. [خ َ فی ی َ] (ع اِ) چاه. ج، خفایا، خفیات. || بیشه ٔ انبوه. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). || نوعی از جنون. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد). منه: به خفیه، او را نوعی جنونست. || آسیب و مضرت دیو و پری. خافیه. (یادداشت بخطمؤلف). || (ص) مؤنث خفی. ج، خفیات، خفایا. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب).
- الطاف خفیه ٔ الهی، فیض های غیرآشکار خدا.
- علوم خفیه، علوم غریبه و عبارتست از کیمیا، لیمیا، هیمیا سیمیا، ریمیاً و اول اسامی این پنج علم در جمله ٔ کله سر آمده است. (یادداشت بخط مؤلف).
- نون خفیه، نون خفیفه. (ناظم الاطباء).
فرهنگ معین
(خَ) [ع.] (اِ.) جِ خفیه، خفی، نهفته ها، نهان ها.
فرهنگ عمید
جاهای پنهان و دور از چشم،
حل جدول
مکانهای مخفی، مخفیگاهها
مکان های مخفی، مخفی گاه ها
مکان های مخفی
خفایا
مکانهای مخفی
خفایا
مکانهای مخفی- مخفیگاهها
خفایا
مخفی گاه ها
خفایا
مترادف و متضاد زبان فارسی
پنهانها، پوشیدهها، نهفتهها، نهانها، خلوتها، مخفیگاهها
فرهنگ فارسی هوشیار
واژه پیشنهادی
معادل ابجد
692