معنی خفتن
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(خُ تَ) [په.] (مص ل.) خوابیدن، خواب کردن.
فرهنگ عمید
به خواب رفتن، خوابیدن،
حل جدول
غنودن
مترادف و متضاد زبان فارسی
خسبیدن، خواب رفتن، خوابیدن، آرمیدن، غنودن، هجوع،
(متضاد) بیداری، بیدار شدن
فارسی به انگلیسی
Slumber
فارسی به عربی
نوم
تعبیر خواب
محمدبن سیرین گوید: خفتن درخواب مرده را و کسی که ترسیده بود، دلیل بر راحت و رستگاری است.اگر بیند کسی بر تختی خفته است، یا بر بستری، دلیل که بزرگی یابد، اما از راه دین و پرهیزکاری بی خبر است، زیرا که خفتن در راه دین غفلت بود. اگر بیند در جایگاهی دون بر بستری خفته است، دلیل بر حقارت و خواری او بود. ابراهیم کرمانی گوید: خواب ترسنده را ایمنی بود و مرده آمرزش و بیمار را شفا و زندانی رافرج از زندان. جابر مغربی گوید: اگر کسی بیند که درمیان مردگان خفته بود و کسی او را بیدار نمود، دلیل که درمیان مردمان به کاری مشهور شود. -
خفتن درخواب مرده را و کسی که ترسیده بود، دلیل بر راحت و رستگاری است.اگر بیند کسی بر تختی خفته است، یا بر بستری، دلیل که بزرگی یابد، اما از راه دین و پرهیزکاری بی خبر است، زیرا که خفتن در راه دین غفلت بود. اگر بیند در جایگاهی دون بر بستری خفته است، دلیل بر حقارت و خواری او بود. - محمد بن سیرین
واب ترسنده را ایمنی بود و مرده آمرزش و بیمار را شفا و زندانی رافرج از زندان. - ابراهیم بن عبدالله کرمانی
اگر کسی بیند که درمیان مردگان خفته بود و کسی او را بیدار نمود، دلیل که درمیان مردمان به کاری مشهور شود. - جابر مغربی
فرهنگ فارسی هوشیار
خواب کردن، خسبیدن، بخواب رفتن، بخواب شدن
فارسی به آلمانی
Schlaf (m), Schlafen
معادل ابجد
1130