معنی خلا
لغت نامه دهخدا
خلا. [خ َ] (ع مص) فروخفتن ناقه بی علتی. منه: خلات الناقه. || حرونی کردن ناقه و نگذاشتن جای را. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). بعضی ها حرونی کردن جمل را نیز خلا می گویند، ولی بعضی دیگر آنرا خاص ناقه می دانند.
خلا. [خ َ] (ع حرف) حرف استثنا بمعنی جز. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب).
خلا. [خ َ /خ ِ] (از ع، اِ) آب دست جای. پای خانه. مبرز. کاراب. بیت الخلا. فرناک. آشیگاه. (ناظم الاطباء). مبال. متوضاء. آبخانه. (یادداشت بخط مؤلف). || جای خالی. (ناظم الاطباء). خلوتگاه. || پنهان. ضد ملا. نقیض آشکار. (یادداشت بخط مؤلف):
وی (حصیری) در مهد از باغ می آمد... آشامیده و از آن... در خلا بمشهد بسیار مردم غلامان را فرموده تا بزد. (تاریخ بیهقی). دمنه... در خلا پیش شیر رفت. (کلیله و دمنه).
نه همی فرصتیست باید جست
گر خلا باشد ار ملا باشد.
مسعودسعدسلمان.
گر روز من ثنا کنمش بر ملا بنظم
در شب همی به نثر دعا بر خلا کنم.
مسعودسعدسلمان.
خدمت خاصه سلطان بخلا و بملا.
مسعودسعدسلمان.
گفت خاتون را بسی شوهر که تو
بازپرس اندر خلا احوال او.
مولوی.
فرهنگ عمید
جای خالی،
[قدیمی] جایی که در آن کسی نباشد، خلوت،
(فیزیک) فضایی که مادهای در آن نباشد، جای خالی از هوا،
مستراح،
خلٲ
حل جدول
فرهنگ واژههای فارسی سره
تهیگی، ونگی
مترادف و متضاد زبان فارسی
دستشویی، مستراح، خلا
فارسی به انگلیسی
Emptiness, Vacuity, Vacuum
گویش مازندرانی
مستراح – خلاب
فرهنگ فارسی هوشیار
جز واژه ی جز را آنندراج به نادرست تازی دانسته آبخانه جایی ادبخانه آبریزگاه، تی تهیک (مصدر) خالی بودن فارغ بودن مقابل ملا ء، (اسم) جایی که در آن کسی نباشد جای خلوت مقابل ملا ء (ملا)، جای خالی از هوا، آنست که دو جسم با یکدیگر تماس نیافته باشند و بین این دو جسم دیگری که مماس هر دو باشد وجود نداشته باشد، مستراح جایی ادبخانه.
معادل ابجد
631