معنی خلاصه فیلم در اصطلاح سینمایی

واژه پیشنهادی

اصطلاح سینمایی

پلان، کات،حرکت

دوبلاژ- سکانس - گلاس شات -انونس -اکشن -بلو آپ -سناریو -فریم

فرهنگ معین

خلاصه

سخن کوتاه، باری، به هر حال، برگزیده، خالص. [خوانش: (خُ ص ِ) [ع. خلاصه] (اِ.ص.)]


اصطلاح

(مص ل.) سازش کردن، صلح کردن، (اِ.) واژه ای که به علت کثرت استعمال عمومی، معنایی غیر از معنای اصلی خود را شامل می شود، لغتی که جمعی برای خود وضع کنند و به کار برند، جمع اصطلاحات. [خوانش: (اِ طِ) [ع.]]

لغت نامه دهخدا

خلاصه

خلاصه. [خ ِ / خ ُ ص َ] (ع اِ) خلاصه. پاکیزه ترین و خالص ترین و بهترین اجزاء و مواد یک چیز. گزیده ٔ هر چیزی. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد). سُلافَه. سلاف. زُبدَه. خِلاص. (یادداشت بخط مؤلف). منتخب. انتخاب شده. (ناظم الاطباء): و برگزید او را از خلاصه ٔ خلافتی که نورانیست شهابش. (تاریخ بیهقی).
از چاروهفت گیتی سلطان خلاصه آمد
مختار چار ملت سردار هفت کشور.
خاقانی.
عشق است خلاصه ٔ وجودم
عشق آتش گشت و من چو عودم.
نظامی.
در خبر است از سید عالم و خلاصه ٔ بنی آدم. (گلستان سعدی). || نتیجه و حاصل کلام. مختصر. موجز. گزیده. وجیزه.نخبه ٔ بحث. نتیجه ٔ بحث.
- خلاصه ٔ کلام، حاصل کلام. لب مطلب. نتیجه ٔ کلام. نتیجه ٔ بحث.
|| القصه. معالقصه. الحاصل. باری. الغرض. الحکایه. معالحکایه. بالجمله. || نزدیکان. (یادداشت بخط مؤلف). ج، خلاصگان. || بی آمیغ. خالص. لب. پاک دامن. (ناظم الاطباء). || سرشیر. (یادداشت بخط مؤلف): خلاصهالسمن، روغن خالص.


اصطلاح

اصطلاح. [اِ طِ] (ع مص) با یکدیگر صلح کردن. (لغت میرسید شریف جرجانی ص 2) (تاج المصادر بیهقی) (مؤید الفضلاء) (زوزنی). با هم صلح کردن. مأخوذ از صلح است، چون در باب افتعال صاد مقابل تای افتعال افتاد تای را بدل به طا کردند اصطلاح شد. (غیاث) (آنندراج). با هم صلح کردن. آشتی کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تصالح. (زوزنی). || (اصطلاح فقه) رجوع به مبحث صلح در فقه شود. || فراهم آمدن قومی برای امری. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || عرف خاص، و آن عبارت از اتفاق طایفه ٔ مخصوصی بر وضع چیز است. ج، اصطلاحات. (از اقرب الموارد). در عرف، موافقت بر چیزی. (مؤید الفضلاء). با هم اتفاق نمودن برای معین داشتن معنی لفظ سوای موضوع آن لفظ. (غیاث) (آنندراج). مأخوذ از تازی، لغتی که جمعی برای خود وضع کنند و یا معنایی برای لفظی وضع کنند غیر از معنای اصلی و معنای موضوع آن. (ناظم الاطباء). کلمه ای که در میان طایفه ای از قومی معنای خاص قراردادی آنان دهد. اتفاق اهل فنی در تعبیر از چیزی. وضع کردن مردم در فنی یا علمی کلمه ای را برای معنایی یا نقل کردن کلمه ای از معنای خود به معنی نوین. کلمه ٔ موضوعه یا منقوله بصورت فوق. و صاحب کشاف آرد: و عرف خاص را نامند و آن عبارتست از اتفاق قومی بر چیزی یا نامی بعد از نقل آن چیز از اولین موضوعش، یا برای مناسبتی که بین اولین موضوع و نام آن شی ٔ بوده، مانند عموم و خصوص، یا برای مشارکت بین آن دو در امری، یا مشابهت بین آن دو در وصفی، یا غیر آن، کذا فی تعریفات الجرجانی. و در ضمن بیان معنی لفظ مجاز شرح آن گذشت. (از کشاف اصطلاحات الفنون). عبارت از اتفاق قومی بر نامیدن چیزی بنام چیز دیگر که از موضع اول خود نقل شده باشد، و گفته اند اصطلاح اخراج لفظ از معنی لغوی به معنی دیگریست بسبب مناسبتی که میان آن میباشد. و گویند اصطلاح اتفاق کردن طایفه ای بر وضع لفظ بازای معنی است. و گفته اند اصطلاح بیرون آوردن شی ٔ از معنی لغوی بمعنی دیگریست برای بیان مقصود. و گویند اصطلاح لفظ معینی در میان قومی معین است. (از تعریفات جرجانی). اتفاق کردن جمعی بر استعمال کردن لفظی در معنی معینی، مثال: اهل هر علم الفاظ عمومی تکلمی را در معانی اصطلاحی خودشان استعمال میکنند. (فرهنگ نظام). و خواجه نصیر ذیل عنوان اسماء متشابهه آرد: قسم دوم آنکه اطلاق لفظ در اصل ممهد بود و در شبیه نیز استعمال کنند ولیکن نه به اعتبار ملاحظه ٔ اصل، بلکه آن مناسبت و مشابهت که در اصل اطلاق بوده باشد بر شبیه در وقت اطلاق معتبر ندارند. و این قسم به دو قسم شود: یکی آنکه شبیه در اطلاق مساوی اصل بود و آنرا اسماء منقوله خوانند مانند اطلاق ماه بر جرم سماوی بوضع و بر مدتی معین بنقل و همچنین اطلاق عدل بر داد که صفت است و بر دادگر که موصوفست به این صفت. و دیگر آنکه شبیه بر اصل راجح شود. و آن هم دو نوع بود: یکی آنکه اطلاق بحسب جمهور بود و آنرا متعارف خوانند مانند اطلاق لفظ غایط بر زمین نشیب بوضع و بر حدث مردم بعرف. و دیگر آنکه اطلاق بحسب اهل صناعتی بود و آنرا مصطلح خوانند، چنانکه اطلاق لفظ قدیم بر کهنه بوضع و بر آنچه وجودش را اولی نبود بحسب اصطلاح. پس اسماء متشابهه به سه قسم شود: یکی آنکه ترجیح اصل را بود در اطلاق، و این قسم مجاز و استعاره است. و دیگر آنکه ترجیح فرع را بود و آن قسم عرف عام و اصطلاح است و سیم آنکه اصل و فرع متساوی باشند و آن قسم نقل مجرد است. (اساس الاقتباس ص 11 و 12). و رجوع به مصطلح و الفاظ شود:
هندیان را اصطلاح هند مدح
سندیان را اصطلاح سند مدح.
مولوی.
هر کسی را سیرتی بنهاده ایم
هر کسی را اصطلاحی داده ایم.
مولوی.
|| بصلاح آوردن کار. (مقدمه ٔ لغت میرسید شریف جرجانی ص 2).

فرهنگ فارسی هوشیار

خلاصه

پالیده ژاو سارا هنگرت (صفت) خلاص بی آمیغ، برگزیده منتخب، کوته شده مطلب یا نوشته ای، سخن کوتاه باری بهر حال: ((خلاصه کار بجایی رسید که برای او آبرو نماند)) پاکیزه ترین و خالصترین و بهترین اجزاء و مواد یک چیز، منتخب، انتخاب شده


اصطلاح

زبانزد (در تازی آشتی کردن و یگانه شدن است) هشته ‎ (مصدر) بهم ساختن سازش کردن صلح کردن، (اسم) سازش صلح، (مصدر) اتفاق کردن جمعی مخصوص برای وضع کلمه ای، (اسم) لغتی که جمعی برای خود وضع کنند و بکار برند. جمع: اصطلاحات. با هم صلح کردن، تصالح وآشتی کردن، با یکدیگر صلح کردن

اصطلاحات سینمایی

خلاصه داستان

خلاصه طرح قصه که شامل، مختصری از ماجرا و شخصیت های آن است. اگر با خلاصه داستان موافقت شود در آن صورت پیش نویس فیلم نامه یا خود فیلم نامه آماده می شود.

فارسی به عربی

خلاصه

وجیز

فارسی به ایتالیایی

خلاصه

sintesi

ridotto

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

اصطلاح

واژاک، زبا نزد

فرهنگ فارسی آزاد

اصطلاح

اِصْطِلاح، صلح کردن و آشتی نمودن، سازش و صلح، اتفاق مردم در وضع کلمه ای و یا معنائی خاص برای یک کلمه، لغتی یا کلمه ای با معنائی خاص بین گروهی از مردم و یا شعبه ای از علوم،

معادل ابجد

خلاصه فیلم در اصطلاح سینمایی

1410

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری