معنی خلاصی
لغت نامه دهخدا
خلاصی. [خ ِ / خ َ] (حامص) آزادی. رستگاری. رهایی. نجات. (ناظم الاطباء):
دل ز راحت نشان نخواهد داد
غم خلاصی بجان نخواهد داد.
خاقانی.
گر از غم خلاصی طلب کردمی
هم از نای نوشی سبب کردمی.
خاقانی.
|| شفا. || رهایی از بند و زندان. || فرار. || فلاح. (ناظم الاطباء).
حل جدول
آزادگی
فرهنگ واژههای فارسی سره
رهایی
کلمات بیگانه به فارسی
رهایی
مترادف و متضاد زبان فارسی
آزادی، آسودگی، رهایی، فراغت، رستگاری، نجات،
(متضاد) اسارت
فارسی به انگلیسی
Disengagement, Escape, Quietus, Release
فرهنگ فارسی هوشیار
رهایی، رستگاری رهایی رستگاری نجات. آزادی، رهائی، نجات
واژه پیشنهادی
رستگی
معادل ابجد
731