معنی خلیج کوچکی در غرب آفریقا
حل جدول
فرهنگ فارسی هوشیار
خردی صغیری، کم وسعتی و کم حجمی، اندکی قلت، کم سنی، بندگی فرمانبرداری: در کوچکی و خدمتگزاری حاضرم.
لغت نامه دهخدا
کوچکی. [چ َ / چ ِ] (حامص) صغر و خردی. (ناظم الاطباء). خردی. صغیری. (فرهنگ فارسی معین). صغر.مقابل بزرگی و عظم. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا): قلظقه، کوچکی اندام. (منتهی الارب). || کم وسعتی. کم حجمی. || اندکی. قلت. || کم سنی. (فرهنگ فارسی معین). کودکی. بچگی. طفولیت.
- امثال:
آدم از کوچکی بزرگ می شود، برای نیل به مقامات بلند شروع از رتبه های پست عیب نیست. تحمل تحقیر برای نیل به مقامات عالی سزاوار است. (امثال و حکم ج 1 ص 21).
|| حقارت. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || در تداول عامه، بندگی. فرمانبرداری: در کوچکی و خدمتگزاری حاضرم. (فرهنگ فارسی معین).
خلیج
خلیج. [خ َ] (اِخ) رجوع به ابوشبلی عقیلی شود.
غرب
غرب. [غ ُ] (ع اِ) ج ِ غُراب. (منتهی الارب) (اقرب الموارد).
مترادف و متضاد زبان فارسی
حقارت، کمحجم، طفولیت، خردی
فرهنگ معین
(~.) (حامص.) صغر، خردی.
فرهنگ عمید
کوچک بودن،
خردی،
عربی به فارسی
معادل ابجد
2500