معنی خواهر حمزه سیدالشهدا

حل جدول

خواهر حمزه سیدالشهدا

صفیه


سیدالشهدا

لقب امام حسین (ع)


ثارالله ، سیدالشهدا

لقب امام حسین (ع)

لغت نامه دهخدا

حمزه

حمزه. [ح َزَ] (اِخ) ابن عوف. یکی از صحابه است. (الاصابه).

حمزه. [ح َ زَ] (اِخ) ابن مالک بن ذی معشار. یکی از صحابه است.

حمزه. [ح َ زَ] (اِخ) ابن یوسف السهمی. رجوع به ابوالقاسم جرجانی در همین لغت نامه شود.

حمزه. [ح َ زَ] (اِخ) ابن علی، مکنی به ابویعلی. رجوع به ابن عین زربی، در این لغت نامه شود.

حمزه. [ح َ زَ] (اِخ) ابن عمرو الاسلمی. یکی از صحابه است و راوی حدیث دائر بجواز افطار در سفر میباشد.در تاریخ 61 هَ. ق. درگذشت. رجوع به الاصابه شود.

حمزه. [ح َ زَ] (اِخ) ابن عمار. یکی از صحابه است و با برادرش سعد در غزای احد حضور داشت. رجوع به الاصابه و الاستیعاب شود.

حمزه. [ح َ زَ] (اِخ) ابن حبیب بن عماره ابوعماره التمیمی. یاقوت گوید: او امام و شیخ قراء و یکی از ائمه ٔ سبعه میباشد. به سال 80 هَ. ق. متولد شد. قرائت را از اعمش و امام جعفربن محمدالصادق و ابن ابی لیلی بگرفت و از حکم وعدی ثابت و حبیب بن ابی ثابت و طلحهبن مطرف روایت کرد. وی را راستی و پارسائی و پرهیزگاری بغایت بود. و پس از عاصم و اعمش امامت قرائت بوی رسید. حمزه امام و حجت و ثبت و پای بند بقرآن و بینا در فرائض و آگاه در عربیت و حافظحدیث و عابد، زاهد، خاشع و خدا را فرمانبردار و پارسا و بیمانند بود. ابوحنیفه وی را گفت: در دو چیز برما غالب شدی در این دو با تو ستیزه نکنیم: قرآن و فرائض. یحیی بن معین او را توثیق کرده و گفته است وی حسن الحدیث از ابی اسحاق باشد، یعنی ابن ابی لیلی و دیگران او را توثیق کرده اند و نسائی گفته وی را باکی نیست، اما آنچه از احمدبن حنبل و ابی بکربن عیاش و یزیدبن هارون عبدالرحمن بن مهدی و عبداﷲبن ادریس و حمادبن زید آورده اند که اینان قرائت حمزه را ناخوش داشتند از آن روست که مد مفرط و سکت و اعتبار همزه در وقف و اماله و مانند این تکلفات داشت. حمزه در شهر خود حلوان عراق به سال 156 هَ. ق. و گفته اند 158 هَ. ق. درگذشت. وی را هفتادوشش سال بود. (از معجم الادباء).


خواهر

خواهر. [خوا / خا هََ] (اِ) دختری که از پدر و مادر با شخص یکی باشد و یا تنها از پدر و یا از مادر با هم یکی باشند. (ناظم الاطباء). همشیره. (آنندراج). اخت. شقیقه. جز تو از پدر و مادر تویا یکی از آن دو. (یادداشت بخط مؤلف):
وز آن پس چو گردوی شد نزد شاه
بگفت آن کجا خواهرش با سپاه
بدان مرزبانان خاقان چه کرد
که در مرواز ایشان برآورد گرد.
فردوسی.
نگه کن بدین خواهر نیک زن
بگیتی بس او مر ترا رای زن.
فردوسی.
در باب ارتکین که خواهر او را داشت سخنی چند گفت. (تاریخ بیهقی).
گفت او را جوحی ای خواهر ببین
عانه ٔ من باشد اکنون اینچنین.
مولوی.
- چهارخواهر، چهارعنصر (آب، باد، آتش، خاک):
وین هر چهار خواهر زاینده
با بچگان بیعدد و بیمر.
ناصرخسرو.
- خواهر رضاعی، آن دختری با تو یا دیگری از ی» پستان شیر خورده باشد. (یادداشت بخط مؤلف).
- دوخواهر، دو ستاره ٔ شعرای شامی و شعرای یمانی. آنها را دوخواهران هم می گویند و بعربی اختاسهیل خوانند و عبور و غیمصاه نیز گویند.
- سه خواهران، کنایه از بنات باشد و آن سه ستاره است پهلوی هم ازجمله ٔ هفت ستاره ٔ بنات النعش که آنرا هفت اورنگ و دب اکبر نیز گویند و چهار دیگر که بصورت کرسی است نعش خوانند:
زهره بدو زخمه از سر نعش
در رقص کند سه خواهران را.
خاقانی.
وآن سه دختر وآن سه خواهر پنج وقت
در پرستاری بیک جا دیده ایم.
خاقانی.
- هفت خواهر، هفت ستاره ٔ بنات النعش:
پروین چو هفت خواهر خود دایم
بنشسته اند پهلوی یکدیگر.
ناصرخسرو.

فرهنگ معین

حمزه

تره تیزک، از اعلام مردان است،

نام های ایرانی

حمزه

پسرانه، شیر، نام عموی پیامبر (ص)

فرهنگ عمید

حمزه

تره‌تیزک،

مترادف و متضاد زبان فارسی

حمزه

تره‌تیزک، رشاد، شیر، حیدر، ضیغم، صفدر، اسد، ضرغام، ارسلان، هژبر

معادل ابجد

خواهر حمزه سیدالشهدا

1287

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری