معنی خودکشی

لغت نامه دهخدا

خودکشی

خودکشی. [خوَدْ / خُدْ ک ُ] (حامص مرکب) انتحار.

فرهنگ معین

خودکشی

خود را به وسیله ای کشتن، انتحار، (کن.) کار زیاد کردن، کوشش بسیار کردن. [خوانش: (~. کُ) (حامص.)]

فرهنگ عمید

خودکشی

خود را کشتن، عمل ارادی شخص برای کشتن خود، انتحار،
[عامیانه، مجاز] کوشش بسیار در امری،

حل جدول

خودکشی

انتحار

اثری از امیل دورکیم

مترادف و متضاد زبان فارسی

خودکشی

انتحار، قتل‌نفس،
(متضاد) نسل‌کشی، تلاش‌مفرط، تقلای زیاد، کارمستمر

فارسی به انگلیسی

خودکشی‌

Self-Destruction, Suicide

فارسی به عربی

خودکشی

انتحار

فرهنگ فارسی هوشیار

خودکشی

خود را بوسیله ای کشتن انتحار، کار زیاد کردن کوشش بسیار کردن.

معادل ابجد

خودکشی

940

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری