معنی خوردنی
لغت نامه دهخدا
فرهنگ عمید
خوراکی
حل جدول
مأکول
مترادف و متضاد زبان فارسی
اطعمه، خوراکی، ماکول،
(متضاد) نوشیدنی
فارسی به انگلیسی
Drinkable, Eatable, Edible, Nourishment, Nutrition, Viand
فارسی به عربی
صالح للاکل
تعبیر خواب
ر خوردنی که بوی خوش دارد به خواب دیدن نیکی است. اگر ناخوش بود، دلیل بر شر و بدی کند و سیر و پیاز در خواب، دلیل بر غم و اندوه کند و تباهی حال وی و گویند که، دلیل بر مال حرام کند و در آن راحت و خیر نباشد. اگر بیند که خورش تلخ و ناخوش خورد، دلیل بر درویشی و بیچارگی کند. - محمد بن سیرین
خورش چون به طعم شیرین بود، دلیل بر خرمی و شادی کند و چون به طعم ترش و ناخوش و تلخ و شور بود، دلیل بر رنج و اندوه کند و خوردنی فروش به تاویل خداوند سخن است. - ابراهیم بن عبدالله کرمانی
فرهنگ فارسی هوشیار
(صفت) چیزی که قابل خوردن باشد خوراکی.
فارسی به ایتالیایی
mangiabile
فارسی به آلمانی
Essbar [adjective], Eßbar [adverb]
واژه پیشنهادی
خورش
معادل ابجد
870