معنی خورنق
لغت نامه دهخدا
خورنق. [خ َ وَ ن َ] (اِخ) معرب خورنه. محلی در یک میلی شرقی نجف در عراق عرب که بسبب قصری که نعمان بن امروءالقیس (از ملوک لخم) برای یزدگرد اول ساسانی ساخت، مشهور است، بعدها قصر خورنق وسعت یافت ولی در قرن چهارم م. ویران بود، این قصر در اشعار شاعران جاهلی آمده و آنرا مانند قصرسدیر که نزدیک آن بود یکی از عجایب سی گانه ٔ جهان شمرده اند. نام خورنق با نام معمار یونانی آن سنمار و داستان وی همراه است که پس از اتمام نعمان وی را از بام قصر فروافکنده است، و نیز خورنق ظاهراً نامی ایرانی الاصل باشد و از هوورن (= دارای بام زیبا) یا خورنر (= جای سور و ضیافت) گرفته شده است. (از دایرهالمعارف فارسی). صاحب برهان آرد: عمارتی بوده بسیار عالی که نعمان بن منذر بجهت بهرام گور ساخته بود و عجمان یک قصر آنرا خورنگه نام کردند یعنی جای نشستن بطعام خوردن و قصر دوم را که سه گنبد متداخل بود و بجهت معبد و عبادتخانه تمام کرده بودند به سدیر موسوم ساختندچه بزبان پهلوی گنبد را دیر گویند. (برهان قاطع).
در شرفنامه ٔ منیری راجع به این قصر آمده است: نام قصر بهرام که بناء عجیب و غریب است. سنمار بناء او بود، بتازیش سنمار گویند. و در عجائب البلدان آمده که بنائی است بظهر کوفه نعمان بن منذر بر سر وی رفت و گفت هرگز مثل این بناء ندیده ام، سنمار گفت: من جایی دانم که اگر سنگی از آنجا برگیرید همه بیفتد، نعمان گفت جز تو هم کسی داند؟ گفت نی. نعمان گفت که وی را از آن قلعه بیندازند، سنمار را از قلعه انداختند تا هلاک شود. اما بندگی خواجه نظامی علیه الرحمه و الغفران روایت دیگر آورده که چون انعام فاخر یافت سنمارگفت اگر می دانستم که چندین از انعام مبذول خواهی فرمود من از این هم خوبتر می ساختم، نعمان گفت از این هم خوبتر راست میتوانی کرد؟ و در خاطر کرد اگر او را زنده مانم او برای پادشاهی دیگر از آن خوبتر کند پس گفت که هم از آن قصرش درانداختند. در معجم البلدان آمده: این کاخ را به امر نعمان بن منذر مردی موسوم به سنمار بشصت سال ساخت چه او یکی دو سال بساخت و می پرداخت و بعد غیبت می کرد پنج شش سال بدنبال او می گشتند تا بیابندش چون بدست می آمد باز یکی دو سال بکار مشغول میشد و سپس غیبت می کرد تا کار قصر به انجام رسید، پس از انجام نعمان بر فراز کاخ آمد و دریای مواج در پیش دید و صحرای سرسبز در پس، محظوظ شد و بسنمار گفت هرگز کاخی به این زیبایی ندیدم، سنمار گفت دانم سنگی را که اگر کشیده شود تمام ساختمان فروریزد. نعمان گفت آنرا بمن بنما تا کسی بر آن واقف نشود، پس از نمودن، نعمان دستور داد تا آن هنرمند را از بالای کاخ بزیر درانداختند و تکه تکه شد، و منشاء ضرب المثل «جزاء سنمار» گردید که این مثل در حق کسی زنند که جزای نیکی را بدی دهد: خورنق، کوشکی بود بلند چون گنبدی چنانکه در باغها کنند، اندر او خانه و حصار و دیوار بلند را بپارسی خورنه خوانند و بتازی خورنق. (ترجمه ٔ طبری بلعمی).
کار جهان بدست یکی کاردان سپرد
تا زو جهان همه چو خورنق شد و سدیر.
فرخی.
از شاره ٔ ملون و پیرایه ٔ بزر
آنجا یکی خورنق و اینجا یکی ارم.
فرخی.
صحرا گویی که خورنق شده ست
بستان همرنگ ستبرق شده ست.
منوچهری.
بشنو بنظام قول حجت
این محکم شعر چون خورنق.
ناصرخسرو.
نقش خورنق است همه باغ وبوستان
فرش ستبرق است همه دشت و کوهسار.
عمعق بخارایی.
چون خورنق بفر بهرامی
روضه ای شد بدان دلارامی.
نظامی.
در خورنق ز نغزکاریها
داده با اوستاد یاریها.
نظامی.
چون بقصر خورنق آمد باز
گنج پرداز شد بنوش و بناز.
نظامی.
بر سدیر خورنق از هر باب
بیتهایی روانه گشت چو آب.
نظامی.
خورنق. [خ َ وَ ن َ] (اِخ) نام قریتی است در نیم فرسخی بلخ. (از معجم البلدان). از این ناحیت است ابوالفتح محمدبن محمدبن عبداﷲ. (منتهی الارب).
خورنق. [خ َ وَ ن َ] (اِخ) نام شهری است بمغرب. (منتهی الارب) (یادداشت بخط مؤلف).
خورنق. [خ َ وَ ن َ] (اِخ) نام نهری است به کوفه. (ازمعجم البلدان) (منتهی الارب) (یادداشت بخط مؤلف).
فرهنگ معین
کاخ باشکوه، نام قصر باشکوهی در جده که به دستور پادشاه آن نعمان، برای بهرام گور ساخته شد. [خوانش: (خَ وَ نَ) [معر.] (اِ.)]
حل جدول
قصری که سنمار ساخت
فرهنگ فارسی هوشیار
پارسی تازی گشته خور نگه خورنه کاخ بهرام، پنیرک یونانی (اسم) کاخ با شکوه کوشک با جلال.
فرهنگ فارسی آزاد
خَوَرْنَق، خَوَرْنَق و سَدِیْر دو کاخ سلطنتی بودند که نعمان بن اَمر و القیس لَخْمِی در حیره برای بهرام گور ساخت. بهرام گور فرزند یزدگرد اوّل در این قصور بی نهایت زیبا و مجلل تربیت یافت و بزرگ شد... بعدها با ظهور اسلام و تأسیس شهر کوفه، دو قصر مشهور مزبور و حیره که نزدیک کوفهء فعلی بودند از بین رفتند. پادشاهی ابن نعمان را در اوائل قرن پنج میلادی ثبت کرده اند و او غیر از نعمان بن منذر است که در اواخر قرن ششم میلادی می زیست و بامر خسرو پرویز زیر پای فیل انداخته شد،
معادل ابجد
956