معنی خوزه راموس-هورتا
حل جدول
برنده نوبل صلح در سال 1996 میلادی
خوزه راموس-هورتا (تیمورشرقی)، کارلوس فیلیپه خیمهنز بلو (تیمورشرقی)
برنده نوبل صلح در سال 1996 میلادی
سرخیو راموس
از بازیکنان تیم رئال مادرید
سان خوزه
پایتخت کشور کاستاریکا
خوزه فرر
برنده جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد در سال 1950 میلادی
خوزه ساراماگو
نویسنده پرتغالی
کامیلو خوزه سلا
برنده نوبل ادبیات در سال 1989 میلادی
لغت نامه دهخدا
راموس. (ع اِ) گور. (منتهی الارب) (آنندراج). قبر. گوری که با خاک یکسان شده است. (از متن اللغه). گور و قبر. (ناظم الاطباء). گور. ج، روامیس. (از اقرب الموارد).
راموس. (اِخ) نام یکی از قراولان آنتونیوس سردار رومی وهمان کسی که آنتونیوس در جنگ با فرهاد چهارم (اشک چهاردهم) همینکه شکست خود را یقین کرد برای اینکه زنده اش بدست دشمن نیفتد و جنازه اش را نیز نشناسند بدو دستور داد شمشیرش را در تن او فروبرد و سپس سرش را ازتن جدا سازد. رجوع به ایران باستان ج 3 ص 2367 شود.
راموس. (اِخ) از دانشمندان نامی فرانسه است. وی بسال 1515 م. در قصبه ٔ کوت از خطه ٔ ورماندوآ در خانواده ٔ تنگدستی دیده بر جهان گشود. بواسطه ٔ ناداری به خدمتگزاری مدرسه پرداخت وتحصیلات خود را بتدریج ادامه داد تا در سال 1543 م. بدنبال مطالعات عمیقی که کرده بود کتابی مخالف فلسفه ای که در آن زمان تدریس میشد نوشت و نیز مقالاتی در انتقاد شدید از مکتب فلسفی ارسطو انتشار داد. قرائت این کتاب ابتدا از طرف پارلمان ممنوع گردید و دستور جمعآوری نسخه های آن داده شد ولی دو سال بعد بحمایت یکی از طرفدارانش (لورن) این محدودیت و ممنوعیت رفع شد و او دوباره انتشار کتاب را از سر گرفت و پس از آن بسمت معلم مدرسه «پرسله » منصوب گشت و بتدریس منطق و ریاضی پرداخت و بعد در سال 1551 م. در دانشگاه فرانسه بتدریس فلسفه و فنون ادبی مأموریت یافت و دانشجویان بیشماری از نقاط مختلف در حلقه ٔ درس وی گرد آمدند. مدتی بعد بسبب پذیرفتن مذهب پروتستان با شکستن بتهایی که در آن دانشگاه بود بترک خاک فرانسه مجبور گشت و بکشور آلمان رانده شد وچندی در دانشگاه «هایدلبرگ » بتدریس فلسفه مشغول شد.سپس در سال 1571م. دوباره به فرانسه بازگشت و در سال 1572م. در حادثه ٔ قتل عام معروف «سنت بارتلمی » کشته شد. او در ریاضی و منطق و ادبیات که تدریس میکرد تألیفات گرانقدری دارد. (از قاموس الاعلام ترکی ج 3).
خوزه
خوزه. [زَ / زِ] (اِ) طاق نصرت. (ناظم الاطباء). خوازه. || اطاقی که عروس در آنجا منتظر ورود داماد میشود. (ناظم الاطباء). حجله.
خوزه بخت
خوزه بخت. [زَ / زِ ب َ] (ص مرکب) خوشبخت در لهجه ٔ مردم قزوین. (یادداشت بخط مؤلف).
فرهنگ فارسی هوشیار
گور
سخن بزرگان
چنانچه خود را برای چیزی نبخشیدهاید، چگونه امید دارید که دیگران را ببخشید؟
خوزه فرر
خودم مهمتر از مسائلم هستم.
معادل ابجد
1537