معنی خوش خوراک
لغت نامه دهخدا
خوش خوراک. [خوَش ْ / خُش ْ خوَ / خ ُ] (ص مرکب) لذیذ. بامزه. خوشمزه. خوش طعم. خوشخور. || آنکه غذاهای نکو خورد. آنکه غذاهای لذیذ خورد. (از ناظم الاطباء): خِرخِر؛ مرد خوش خوراک خوش پوشاک. (از منتهی الارب). || کنایه از مردم خوشگذران راحت طلب. (از ناظم الاطباء).
فرهنگ معین
(~. خُ) (ص مر.) کسی که خوب غذا بخورد، خوشخوار.
فرهنگ عمید
ویژگی کسی که خوب غذا میخورد یا غذاهای خوب میخورد،
ویژگی خوراک لذیذ و خوشمزه،
حل جدول
پراشتها، دارای اشتهای زیاد
فارسی به انگلیسی
Gourmet
فارسی به ایتالیایی
buongustaio
معادل ابجد
1733