معنی خوش قیافه

لغت نامه دهخدا

خوش قیافه

خوش قیافه. [خوَش ْ/ خُش ْ ف َ / ف ِ] (ص مرکب) خوش ترکیب. خوش صورت و بدن. خوش هیکل. نیکودیدار. زیبااندام. مقابل بدقیافه.

فرهنگ عمید

خوش قیافه

دارای چهرۀ زیبا،

حل جدول

خوش قیافه

خوشگل، زیبا، خوش ریخت

فارسی به انگلیسی

خوش‌ قیافه‌

Goodly, Handsome, Seemly

فارسی به عربی

خوش قیافه

متفرج، وسیم

فرهنگ فارسی هوشیار

خوش قیافه

(صفت) زیبا چهره زیبا روی، زیبا اندام خوش هیکل.

فارسی به آلمانی

خوش قیافه

Ansehnlich, Anständig, Gutaussehend, Hübsch, Stattlich

معادل ابجد

خوش قیافه

1102

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری