معنی خوش گذرانی و تنبلی

حل جدول

خوش گذرانی و تنبلی

عیاشی، تناسانی


خوش گذرانی

کامرانی

لغت نامه دهخدا

خوش گذرانی

خوش گذرانی. [خوَش ْ / خُش ْ گ ُ ذَ] (حامص مرکب) عیاشی. تن پروری. تعیش.


گذرانی

گذرانی. [گ ُ ذَ] (حامص) در ترکیب آید: خوش گذرانی. بدگذرانی. سخت گذرانی. رجوع به گذران شود.


خوش گذرانی کردن...

خوش گذرانی کردن. [خوَش ْ / خُش ْ گ ُ ذَ ک َ دَ] (مص مرکب) عیاشی کردن. تن پروری کردن. تعیش نمودن.


تنبلی

تنبلی. [] (اِ) به لغت دیلم نبات ثافیسا است. (تحفه ٔ حکیم مؤمن).

تنبلی. [تَم ْ ب َ] (حامص) کاهلی و تن پروری. (ناظم الاطباء). تن آسانی. آسانی. تن پروری. بمعنی کاهلی در فارسی قدیم معمول نبوده فقط درنسخه ای از شاهنامه این بیت دیده می شود:
درنگ آوریدی تو از کاهلی
ز پیری و نادانی و تنبلی.
لیکن در نسخ معتبر صورت مصراع این است:
سبب پیری آمد وگر بددلی.
(یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به تنبل شود.


تنبلی نمودن

تنبلی نمودن. [تَم ْ ب َ ن ِ / ن ُ / ن َ دَ] (مص مرکب) تنبلی کردن. رجوع به تنبل و ماده ٔ فوق شود.

فارسی به عربی

فارسی به ایتالیایی

فارسی به آلمانی

خوش گذرانی

Luxus (m), Maske (f), Maskieren

واژه پیشنهادی

فرهنگ فارسی هوشیار

تنبلی

کیفیت و عمل تنبل. تن پروری بیکارگی کاهلی، اهمال مسامحه.

فرهنگ عمید

تنبلی

تنبل بودن، بیکارگی و تن‌پروری،

معادل ابجد

خوش گذرانی و تنبلی

2385

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری