معنی خیانت کردن
لغت نامه دهخدا
خیانت کردن. [ن َ ک َ دَ] (مص مرکب) خیانت ورزیدن. (یادداشت مؤلف).غَل ّ. غش. (دهار) خون. اختیان. اغلال. ادهان. (منتهی الارب): هرچند چنین است از سلطان نصیحت بازنگیرم که خیانت کرده باشم تا خون وی و هیچکس نریزد و البته که خون ریختن کاری بازی نیست. (تاریخ بیهقی). و اگر شرایط درنخواهم و بجای نیارم خیانت کرده باشم. (تاریخ بیهقی). چنین مقرر گشت مجلس عالی را بوسهل که خیانتی کرده است. (تاریخ بیهقی). بازگرد و آنچه دیدی و شنیدی بازنمای و خیانت مکن. (تاریخ بیهقی).
راستی پیشه ٔ خود کن که خیانت کردن
در و دیوار جهان را عسسی میسازد.
صائب (از آنندراج).
حل جدول
نارو زدن
فارسی به انگلیسی
Betray
فارسی به ترکی
hainlik etmek
فرهنگ فارسی هوشیار
دندیدن دغا کاری دغا کردن
فارسی به ایتالیایی
tradire
معادل ابجد
1335