معنی خیسی
حل جدول
تری،رطوبت،آبدار
فارسی به انگلیسی
Moistness, Moisture, Soak, Sogginess, Splashiness, Wetness
گویش مازندرانی
چسبندگی، خمیر شدن نان یا برنج
او – پتکان
جسم خیسی که آب از آن بچکد، تره بار، میوه ی تازه
اوتل
میوه ی آب لمبو شده ی جالیز، جسم خیسی که آب از آن بچکد
انگلیسی به فارسی
خیسی
قابلیت خیسی
moisture
نم، رطوبت، ترى، خیسی
wet blanket
پتوی خیسی که برای خاموش کردن آتش بکار رود
فرهنگ فارسی هوشیار
نم خیتی خیسی تری ژف نمناکی
فرهنگ معین
(کُ پْ رِ) [فر.] (اِ.) تکه پارچه خیسی که روی قسمت زخم شده یا ملتهب بیمار می گذارند.
معادل ابجد
680