معنی دائره المعارف

فرهنگ فارسی آزاد

دائره المعارف

دائِره المَعارِف، فرهنگ نامه، کتابی بسبک لغت نامه ولی برای شرح اَعلام و اَسماء و لُغاتِ مُصطَلَحه در جمیع شعب علوم و معارف بشری از گذشته و حال


دائره

دائِرَه، مؤنث دائر- حلقه- گرد- محدوده- هر قسمت از وزارتخانه یا مؤسسه ای که دارای وظائفی معین و محدود باشد (جمع: دَوائِر)

حل جدول

دائره المعارف

دانش نامه

کلمات بیگانه به فارسی

فرهنگ فارسی هوشیار

دائره المعارف

کتابی حاوی مجموع معراف انسانی، فرهنگ فنون و علوم، تمام لغات و اصطلاحات علمی و ادبی و بترتیب حروف هجاء در آن درج شده باشد


دائره العلوم

(اسم) کتابی شامل علوم مختلف، دائره المعارف.


دائره

دایره، خط گرد، حلقه

ترکی به فارسی

دائره

دائره 2- آپارتمان 3- اداره

لغت نامه دهخدا

دائره

دائره. [ءِ رَ] (ع اِ) دائره. دایره. خط گرد. (منتهی الارب) (غیاث). چنبر. گرده. برهون. گرد گرد. گرد گردنده بر چیزی. حلقه. هر چیزی که محیط چیزی باشد. محیط. سبله. (منتهی الارب). ج، دوائر:
بسا که از پی جست جهان چون پرگار
چو دائره همه تن گشته بود زنارم.
خاقانی.
وی دل که به نیم نقطه مانی
در دائره ٔ عنات جویم.
خاقانی.
صدر تو دائره ٔ جاه و جلال است مقیم
در تن دائره هر جا که نشینی صدر است.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 838).
تا فلک آکنده باد از دل و جان عدوت
مزبله ٔ آب و خاک دائره ٔ باد و نار.
خاقانی.
کِفَف، دائره های نگار که بر دست عروس نهند. (منتهی الارب). کَفَف، دائره های نگار. (منتهی الارب). || در اصطلاح هندسه مکان هندسی مجموعه ٔ نقاطی است که این نقاط را از نقطه ٔ ثابتی بنام مرکز به یک فاصله است. بیرونی در التفهیم آرد:
دایره شکلی است بر سطحی که گرد بر گرد او خطی بود که نام او محیط است و دور نیز خوانند و بمیان او نقطه ای است که او را مرکز گویند و همه خطهای راست که از مرکز بیرون آیند و بمحیط رسند همچند یکدیگر باشند راست. (التفهیم ص 8). جرجانی در تعریفات گوید: فی اصطلاح علماءالهندسه شکل مسطح یحیط به خط واحدو فی داخله نقطه کل الخطوط المستقیمه الخارجه منها الیها متساویه و تسمی تلک النقطه مرکز الدائره و ذالک الخط محیطها. (تعریفات). و صاحب کشاف اصطلاحات الفنون آرد: عندالمهندسین و اهل الهیئه هی سطح مستو احاط به خط مستدیر. و تعریف ایضاء بانها سطح مستویتوهم حدوثه من اثبات احد طرفی الخط المستقیم و ادارته حتی یعود الی وضعه الاول. والمراد بالخط المستدیر خط توجد فی داخله نقطه تکون الخطوط الخارجه منها الیه ای الی ذلک الخط متساویه، وتلک النقطه مرکز الدائره. و تلک الخطوط انصاف اقطارالدائره و الخط المستدیر محیط الدائره و یسمی الدائره ایضاً مجازاً و قیل الامر بالعکس. و تحقیق ذلک انه اذا اثبت احد طرفی خط مستقیم وادیر دوره تامه یحصل سطح دائره یسمی بها لان هیئه هذا السطح ذات دوره علی ان صیغه اسم الفاعل للنسبه. و اذا توهم حرکه نقطه حول نقطه دوره تامه بحیث لایختلف بعد النقطه المتحرکه عن النقطه الثابته یحصل محیط دائره سمی بها لان النقطه کانت دائره فسمی ما حصل من دورانها دائره. فان اعتبر الاول ناسب ان یکون اطلاق الدائره علی السطح حقیقه. و علی المحیط مجازاً. و ان اعتبر الثانی ناسب ان یکون الامر بالعکس. هکذا حقق الفاضل عبدالعلی البرجندی فی حاشیه الچغمینی. اعلم ان الدوائر المفروضه علی الکرهعلی نوعین: عظام و صغار. فالدائره العظیمه هی التی تنصف الکره و الصغیره هی التی لاتنصفها. و الدوائر العظام المبحوث عنها فی علم الهیئه هی معدل النهار و دائره البروج و تسمی بفلک البروج ایضاً و دائره الافق ودائره الارتفاع و دائرهالمیل و دائرهالعرض و دائره نصف النهار و دائره وسط سماء الرؤیه. هذه و هی المشهوره و غیر المشهوره منها دائرهالافق الحادث و دائره نصف النهار الحادث.
|| از نظر هندسه ٔ تحلیلی، شکلی است دارای معادله ٔ ذیل: معادله دائره، اگر در دستگاه محورهای متعامد دکارتی مرکز دائره بمختصات (a و b) باشد معادله ٔ دائره چنین است:
R2 = 2 (b -y) + 2 (a - x)
که در اینجا R شعاع دائره است. || از نظر هندسه ٔ تصویری، دائره مقطع مخروطیی است که از پنج نقطه ٔ سازنده ٔ آن (بنابر قضیه ٔ اشتاینر درمقاطع مخروطی) سه نقطه ٔ آن معین و دو نقطه ٔ آن، نقاط موهومی (سیکلیک) خط بی نهایت صفحه است. و اگر در بیضی (که یکی از مقاطع مخروطی است دو کانون در مرکز آن بر هم منطبق شوند بیضی تبدیل بدایره میشود). || نام ساز معروف. (غیاث). دورویه. دایره. سازی که به انگشتان نوازند. (آنندراج). از آلات طرب و آن پوستی مدور بر چنبری چوبین کوتاه دیواره گسترده باشد و گاه بر دیواره ٔ این چنبر بفاصله ٔ کم حلقه ها کوبند و هم چند جای بر جدار آن سوراخی تعبیه کنند و در هر سوراخ دو سنج کوچک قرار دهند تا چون دایره را بنوازند از آن حلقه ها و یا از آن سنجها آوا برآید و این اخیر را «دائره زنگی » گویند، یعنی دورویه ٔ دارای زنگ:
ای خوشا دائره ٔ دامن صحرا که در او
پرزنان همچو جلاجل بفغان آمده جل.
شاه طاهر (از جهانگیری ذیل کلمه ٔ جل).
|| موهای گرد بر جانب سر آدمی یا بر جای گیسو. || هزیمت. (منتهی الارب). || گرد نامه. نامه ٔ توزیع. و با کشیدن صرف شود. رجوع به دایره شود. || در اصطلاح اداری دستگاهی دون اداره و فوق شعبه چون: دائره ٔ احصائیه، دائره اطفائیه، دائره ٔ آتش نشانی و جز آن. ج، دوائر. || دائره ٔ نون، انحنایی که هنگام تحریر نون (ن) رسم شود. || دائره ٔ افق، دائره ای که تنصیف فلک کند میان مرئی و غیرمرئی یعنی میان بالای زمین که بدیده در آید و پائین زمین که بدیده در نیاید. دائره ای است که آسمان فوق زمین را از آسمان زیر زمین جدا سازد. || دائره ٔ ارتفاع و انحطاط، هی عظیمه یمر بقطبی الافق و بکوکب ما و تسّمی بالدائره الشمسیه ایضاً. (کشاف اصطلاحات الفنون). || دائره ٔ اول سموات، هی عظیمه تمر بقطبی الافق و بقطبی نصف النهار سمیت بها لان الکوکب اذا کان علیها لم یکن له سمت و تسمی ایضاً بدائره المشرق و المغرب لمرورها بنقطتیها. و تفصل بین النصف الشمالی و الجنوب من الفلک و قطباها نقطتا الشمال و الجنوب. (کشاف اصطلاحات الفنون). و نیز رجوع به دائره عظیمه شود.
- از دائره افتادن، از حلقه افتادن و بی مرتبه شدن:
صوفی هر کس که بوالفضول افتاده ست
از دائره ٔ رد و قبول افتاده ست
از گردش چرخ است که بد میرقصم
این دائره سخت بی اصول افتاده ست.
صوفی شیرازی (از آنندراج).


دائره ٔ حزام

دائره ٔ حزام. [ءِ رَ / رِ ی ِ ح ِ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) رجوع به دائره ٔ نافذه شود. (صبح الاعشی ج 2 ص 29).


دائره ٔ سمامة

دائره ٔ سمامه. [ءِ رَ / رِ ی ِ س َ م َ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) دائره ای است مستحب در گردن اسب. (منتهی الارب). و هی السادسه من الدوائر التی تکون فی الخیل.و هی دائره تکون فی وسطالعنق. (صبح الاعشی ج 2 ص 29).


دائره ٔ نافذة

دائره ٔ نافذه. [ءِ رَ / رِ ی ِ ف ِ ذَ] (ترکیب اضافی، اِمرکب) دائره ٔ میان سینه یا بر سوی اسب. هی الثالثه عشره من الدوائر التی تکون فی الخیل. و هی دائره ثانیه تکون فی الزور بان تکون فیه دائرتان فی الشقین، فی کل شق منهما دائره و تسمی النافذه دائرهالحزام ایضاً. (صبح الاعشی ج 2 ص 29).


دائره ٔ دیرپای

دائره ٔ دیرپای. [ءِ رَ / رِ ی ِ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) کنایه از فلک است:
کیست در این دائره ٔ دیرپای
کو لمن الملک زند جز خدای.
نظامی.


دائره ٔ عظیمة

دائره ٔ عظیمه. [ءِ رَ / رِ ی ِ ع َ م َ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) دایره ٔ عظمی. هرصفحه ای که از مرکز کره بگذرد شکل حاصل از محل تقاطعکره با آن صفحه دایره ای بنام دائره ٔ عظیمه ایجاد کند. صاحب غیاث اللغات گوید: بدانکه دائره ٔ عظیمه آن را گویند که تنصیف کره نماید که این دائره بر آن کره فرض کرده شود و اگر دائره ای تنصیف کره ننماید آن را دائره ٔ صغیره گویند و دائره ٔ عظیمه که اهل هیأت بر فلک فرض کرده اند همگی نه اند: اول معدل النهار و این را معدل النهار از آن گویند که چون سیر شمس بر این دائره میگردد لیل و نهار برابر میشود در جمیع نواحی تقریباً مگر در عرض تسعین برابر نمیشود و شمس را بر این دائره اتفاق سیر در سال دو بار می افتد یکی در اول حمل و دیگر در آخر سنبله و در تحت این دائره در عین محاذات این دائره یک دائره ٔ دیگر به روی زمین فرض کنند به نهجی که اگر دائره ٔ معدل النهار قاطع عالم شده زمین را هم قطع نماید پس زمین از جائی که قطع شود همان خط استواست و خط استوا از آن گویند که در آنجا همیشه لیل و نهار برابر باشد بالتقریب. دوم دائره ٔ منطقهالبروج که دائره ٔ معدل النهار را آن تقاطع کرده است حمائلی و چون شمس به هر دو نقطه ٔ محل تقاطع رسید لیل و نهار در جمیع بقاع غیر ارض تسعین و یقرب منه برابر میشود و این دو محل تقاطع را دو نقطه ٔ اعتدال گویند و آن نقطه که چون آفتاب ازو گذرد و شمالی شود وی را اعتدال ربیعی گویند آن رأس حمل است و نقطه ٔ دیگرکه مقابل آن است چون آفتاب ازو گذرد و جنوبی شود آن را اعتدال خریفی خوانند و آن رأس میزان است و سیر شمس دائماً بر همین دائره میباشد و این دائره را منطقهالبروج از آن گویند که همه ٔ دوازده بروج بر همین دائره واقع شده اند. سوم دائره ٔ مارّه بالاقطاب اربعه واین دائره ای است که بر هر دو قطب منطقهالبروج و هر دو قطب معدل النهار و هر دو میل کلی گذشته است و میل کلی عبارت است از غایت بعد منطقهالبروج از معدل النهار. چهارم دائرهالافق و این دائره ای است که تنصیف فلک میکند در میان مرئی و غیرمرئی یعنی دائره ٔ افق فرق میکند آنقدر فلک را که بالای زمین دیده میشود میان آنقدر فلک که از نظر ناظر محجوب است زیر زمین. طلوع و غروب کوکب به این دائره تعلق دارد و قطبین این دائره سمت الرأس و القدم اند و این را افق حسی گویند و نزدمحققین افق سه قسم است یکی را بیان کردم و بیان دوم و سوم تطویل میخواهد و هر یک از این سه افق بلحاظ حرکت فلک حمائلی است و دولابی ورحوی، دولابی بر خط استوا است و حمائلی در اکثر بلاد معموره ٔ عالم و رحوی یعنی بطور گردش آسیا بر عرض تسعین است که قطب شمالی در آنجا سمت الرأس باشد. پنجم دائره ٔ نصف النهار و این دائره ای است که به هر دو قطب عالم که عبارت از هر دو قطب معدل النهار است گذشته سمت الرأس والقدم میگذرد وتنصیف میکند آنقدر فلک را که فوق افق مرئی است و بالضرور غیر مرئی تنصیف خواهد کرد و این تعریف بلحاظ اکثر بلاد معمور است چرا که در عرض تسعین صادق نمی آید.ششم دائرهالارتفاع چون قوس ارتفاع کواکب از این دائره مأخوذ است لهذا به این اسم مسمی گشت و این دایره میگذرد سمت الرأس و القدم و این دائره در روز و شب دو بار با دائره ٔ نصف النهار منطبق میگردد و در هر وقت از محل خود تجاوز میکند. هفتم دائره ٔ اول السموات واین دائره است که مرور میکند بسمتین الرأس والقدم و بدو نقطه ٔ مشرق و مغرب و قطبین این دائره هر دو نقطه جنوب و شمال است و بر خط استوا منطبق میشود و به معدل النهار و در افق رحوی مقاطع معدل النهار باشد به زوایای قائمه و در آفاق مائله مقاطع معدل النهار نیز باشد مگر بر غیرقوائم، هشتم دائرهالمیل و این دائره ای است که مرور میکند به هر دو قطب معدل النهار و شناخته میشود به این دائره بعد کواکب سیاره از معدل النهار و میل منطقهالبروج از معدل النهار و باید دانست که هر دو نقطه ٔ اعتدالین را میل نباشد و چون کواکب از نقطه ٔ اعتدال تجاوز کند پیوسته میل میافزاید تا بمیل کلی که نقطه ٔ انقلابین است. نهم دائرهالعرض و این دائره ای است که مرور میکند به دو قطب بروج و شناخته میشود به آن عرض کوکب و بعضی متأخران فن هیأت سوای نه دائره ٔ مشهوره ٔ مذکوره دائره ٔ دهم نیز نوشته اند و آن را وسطالسماءالرؤیه نامند و آن میگذرد به اقطاب المنطقهالبروج و افق و هر دو قطب آن طالع و غارب اند.
بدانکه سه دائره از این ده دائره که معدل النهار و منطقهالبروج و ماره بالاقطاب الاربعه باشد شخصیه اند یعنی افراد اینها متعدد نیستند و هفت دائره ٔ باقی که دائره ٔ نصف النهار و ارتفاع و افق و اول السموات و میل و عرض و وسطالسماءالرؤیه باشد نوعیه اند یعنی افراد کثیره دارند لیکن دائره ٔ افق متعدد نمیشود در موضع واحد و همچنین نصف النهار و اول السموات بخلاف سه دائره ٔ باقیه که متعدد میگردند... (غیاث).


دائره ساختن

دائره ساختن. [ءِ رَ / رِ ت َ] (مص مرکب) دائره کشیدن. || دایره وار نوشتن نام امراء تا تقدم و تأخری متصور نشود:
هر جا که بنام امرا دائره سازند
زان دائره نام توشمارند نخستین.
معزّی.
و رجوع به دائره کشیدن شود.

معادل ابجد

دائره المعارف

632

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری