معنی داد و بیداد
لغت نامه دهخدا
داد و بیداد. [دُ] (ترکیب عطفی، اِ مرکب) رجوع به داد و رجوع به بیداد شود. || عدل و جور. انصاف و ظلم. || داد و فریاد در تداول عوام، هیاهو. جار و جنجال بپا کردن.
حل جدول
فارسی به انگلیسی
Jangle, Outcry, Squall, Vociferation, Squabble
فارسی به عربی
اضطرابات
فارسی به آلمانی
Aufruhr (m), Randalieren, Zusammenrottung (f)
معادل ابجد
36