معنی دارای عمامه

حل جدول

دارای عمامه

معمم


عمامه

دستار

سرپیچ

سربند

فرهنگ معین

عمامه

(عِ مِ) [ع. عمامه] (اِ.) دستار، پارچه ای دراز که دور سر پیچند.

مترادف و متضاد زبان فارسی

عمامه

دستار، عصابه، مندیل

فرهنگ فارسی هوشیار

عمامه

دستار سر، آنچه بر سر پیچند


طره عمامه

آموده شاغوله شاغوله ی دستار تو اینجا نخرند (ابن یمین)


نخ عمامه

نخ گروهه

فارسی به ایتالیایی

عمامه

turbante

فرهنگ عمید

عمامه

شالی که دور سر می‌بندند، دستار،

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

عمامه

دستار

فرهنگ فارسی آزاد

عمامه

عِمامَه، دستار- قیامت- قحطی (در فارسی عَمّامه تلفظ می کنند) (جمع:عَمائِم-عِمام)،

لغت نامه دهخدا

نخ عمامه

نخ عمامه. [ن َ خ ِ ع َم ْ ما م َ / م ِ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) نخ گروهه. (لغات فرهنگستان). نخی که آن را گرد چیزی به شکل عمامه پیچیده باشند. مقابل نخ کلاف یا نخ کلافه.

فارسی به آلمانی

معادل ابجد

دارای عمامه

372

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری