معنی داروی جوانی

حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

جوانی

برنایی، شباب،
(متضاد) پیری، کهولت

فرهنگ فارسی هوشیار

جوانی

مقابل پیری


غرور جوانی

جوش جوانی


پر جوانی

(صفت) حالت آنکه سرشار از جوانی است نوجوانی.

فارسی به ایتالیایی

جوانی

gioventà¹

فرهنگ عمید

جوانی

[مقابلِ پیری] جوان بودن،
(اسم) (جامعه‌شناسی) فاصلۀ سنی از ۱۸ تا ۲۵ سالگی،
[مجاز] کم‌تجربگی،

=نان‌خواه۲

فارسی به عربی

جوانی

شاب، موسم الربیع

فارسی به آلمانی

جوانی

Jugend (f)

لغت نامه دهخدا

داروی جراح

داروی جراح. [ی ِ ج َرْ را] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) داروی بیهوشی. (غیاث).


روز جوانی

روز جوانی. [زِ ج َ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) روزگار و ایام جوانی:
دریغ روز جوانی و عهد برنایی
نشاط کودکی و عیش خویشتن رایی.
سعدی.


داروی تفنگ

داروی تفنگ. [ی ِ ت ُ ف َ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) باروت. رجوع به باروت شود.


غرور جوانی

غرور جوانی. [غ ُ رو رِ ج َ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) غروری که جوانان دارند. کبر و نخوت و خودپرستی جوانان. رجوع به غرور شود. || بره و جوشی که در روی جوانان پیدا آید. رجوع به غرور شود.

معادل ابجد

داروی جوانی

291

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری