معنی داروی مالیدنی

حل جدول

داروی مالیدنی

پماد

مرهم

ویکس


پارچه مالیدنی

نمد


داروی مسکن

ایبوبروفن، آرام بخش، آسپرین


داروی بیهوشی

اتر


داروی ضدسرطان

آرلو تینیب

لغت نامه دهخدا

مالیدنی

مالیدنی. [دَ] (ص لیاقت) درخور مالیدن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || دوا که بر ظاهر بشره مالند. مقابل خوردنی. که تنها برای مالیدن است نه خوردن: دواهای مالیدنی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).


داروی جراح

داروی جراح. [ی ِ ج َرْ را] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) داروی بیهوشی. (غیاث).


داروی تفنگ

داروی تفنگ. [ی ِ ت ُ ف َ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) باروت. رجوع به باروت شود.

فارسی به عربی

واژه پیشنهادی

داروی زخم

مرهم

مرهم

معادل ابجد

داروی مالیدنی

366

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری