معنی داستانی از استیون بنت
حل جدول
سلطان گربهها
رمان استیون بنت
سلطان گربه ها
استیون
برنده نوبل فیزیک در سال 1997 میلادی
بنت
دختر عرب
لغت نامه دهخدا
بنت. [ب ِ] (ع اِ) دختر. (مهذب الاسماء) (غیاث اللغات) (ترجمان القرآن) (آنندراج). دختر. و مؤنث ابن نیست بلکه صیغه ٔ جداگانه ای است و در وقت نسبت، بنتی و بنوی گویند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (کشاف اصطلاحات الفنون). اِبْنه. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). ج، بنات. (مهذب الاسماء): پوراندخت بنت کسری زنی سخت عاقل و عادل و نیکوسیرت بود. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 110).
داستانی
داستانی. (ص نسبی) سزاوارِ مَثَل زدن. مَثَل زدنی.
- داستانی شدن، سزاوارِ مَثَل زدن گردیدن. مَثَل زدنی شدن. درخورِ شهره شدن گردیدن. درخورِ مَثَل ِ سائر گشتن شدن:
سخن کز دهان بزرگان رود
چو نیکو بُوَد داستانی شود.
ابوشکور.
مکافات ِ بد گر کنی نیکوی
به گیتی درون داستانی شوی.
فردوسی.
|| (حامص) (در ترکیب): همداستانی. موافقت. مرافقت.
داستانی. (اِخ) ابوعبداﷲ. حمداﷲ مستوفی در تاریخ گزیده (مؤلف به سال 730 هَ. ق.) در فصل چهارم از باب پنجم نام وی در عداد مشایخ قبل از زمان خویش آورده است. (تاریخ گزیده چ اروپا ص 795). و نیز رجوع به «داستان » (نام محل) شود.
بنت فکر
بنت فکر. [ب ِ ت ُ ف ِ] (ع اِ مرکب) رجوع به بنت الفکر شود.
بنت المخاض
بنت المخاض. [ب ِ تُل ْ م َ] (ع اِ مرکب) رجوع به بنت مخاض شود.
بنت عمیس
بنت عمیس. [ب ِ ت ُ ع ُم َ] (اِخ) رجوع به اسماء بنت عمیس الخثعمیه شود.
فرهنگ فارسی هوشیار
(صفت) منسوب به داستان. قصه یی روایی اساطیری، مقابل تاریخی: جمشید پادشاهیست داستانی.
فرهنگ معین
(بِ) [ع.] (اِ.) دختر. ج. بنات.
فرهنگ عمید
دختر،
مترادف و متضاد زبان فارسی
دخت، دختر، صبیه،
(متضاد) ابن
عربی به فارسی
دختر , دختربچه , دوشیزه , کلفت , معشوقه
معادل ابجد
1513