معنی داستانی از اسماعیل پورسعید
حل جدول
شیخ مرتضی دعانویس
لغت نامه دهخدا
داستانی. (ص نسبی) سزاوارِ مَثَل زدن. مَثَل زدنی.
- داستانی شدن، سزاوارِ مَثَل زدن گردیدن. مَثَل زدنی شدن. درخورِ شهره شدن گردیدن. درخورِ مَثَل ِ سائر گشتن شدن:
سخن کز دهان بزرگان رود
چو نیکو بُوَد داستانی شود.
ابوشکور.
مکافات ِ بد گر کنی نیکوی
به گیتی درون داستانی شوی.
فردوسی.
|| (حامص) (در ترکیب): همداستانی. موافقت. مرافقت.
داستانی. (اِخ) ابوعبداﷲ. حمداﷲ مستوفی در تاریخ گزیده (مؤلف به سال 730 هَ. ق.) در فصل چهارم از باب پنجم نام وی در عداد مشایخ قبل از زمان خویش آورده است. (تاریخ گزیده چ اروپا ص 795). و نیز رجوع به «داستان » (نام محل) شود.
اسماعیل
اسماعیل. [اِ] (اِخ) ابن عبدالرحمن بن اسماعیل. رجوع به ظافر اسماعیل شود.
اسماعیل. [اِ] (اِخ) معزالدین. رجوع بمعزالدین اسماعیل شود.
اسماعیل. [اِ] (اِخ) ابومنصور. رجوع به اسماعیل الظافر شود.
اسماعیل. [اِ] (اِخ) بجلی. رجوع به اسماعیل جبلی شود.
اسماعیل. [اِ] (اِخ) ابن مسلم یا اسماعیل بن ابی زیاد سکونی. رجوع به اسماعیل بن ابی زیاد شود.
اسماعیل. [اِ] (اِخ) ابن الحافظ. رجوع به اسماعیل الظافر... شود.
اسماعیل. [اِ] (اِخ) ابوالظاهر. رجوع به اسماعیل منصوربن القائم شود.
اسماعیل. [اِ] (اِخ) طبیب جرجانی رجوع به اسماعیل جرجانی شود.
اسماعیل. [اِ] (اِخ) غرناطی. رجوع به اسماعیل بن محمد... شود.
اسماعیل. [اِ] (اِخ) ابن محمدبن المستنصر. رجوع به اسماعیل الظافر... شود.
اسماعیل. [اِ] (اِخ) ابوشریح. رجوع به اسماعیل بن احمدبن حسن... شود.
فرهنگ فارسی هوشیار
(صفت) منسوب به داستان. قصه یی روایی اساطیری، مقابل تاریخی: جمشید پادشاهیست داستانی.
معادل ابجد
1098