معنی داستان مارتین هاینس

حل جدول

داستان مارتین هاینس

دزدى به خاطر هاروارد

لغت نامه دهخدا

مارتین

مارتین. (اِ) مارتینی. نام قسمی تفنگ. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). نام تجارتی نوعی تفنگ که در زمان قاجاریه در ایران معمول بود. (فرهنگ فارسی معین).

مارتین. (اِخ) مارتین تئودور هوتسما. مستشرق هلندی. وی زبان عربی و فارسی و ترکی را می دانست و در دانشگاه «اوترخت » تدریس می کرد و از اولین کسانی است که در سال 1906 م. به ایجاد دائرهالمعارف اسلامی همت گماشت. اوراست: فهرست کتابهای شرقی محفوظ در آکادمی لیدن جزءششم و فهرست کتابهای عربی و ترکی موجود نزد بریل صاحب کتابخانه ٔ لیدن در دو جزو. او به نشر کتابهای عربی اهتمام ورزید از آنجمله تاریخ یعقوبی و دیوان اخطل و الاضداد ابن انباری و زبدهالنصره و نخبهالعصره ٔ بنداری را منتشر ساخت. (از الاعلام زرکلی چ 2 ج 6 ص 121).


داستان

داستان. (اِ) حکایت. نقل. قصه. سمر. سرگذشت. حدیث. افسانه. (برهان). دستان. فسانه. حادثه. ماجری. ماوقع. حکایت تمثیلی. واقعه. حکایت گذشتگان. (شرفنامه ٔ منیری):
همچنان کبتی که دارد انگبین
چون بماند داستان من بدین.
رودکی.
مر این داستان کش بگفت از فیال
ابر سیصد و سی شش بود سال.
ابوشکور.
تو از من کنون داستانی شنو
بدین داستان بیشتر زین منو.
فردوسی ؟
ز گنگ سیاووش گویم سخن
وزان شهر و آن داستان کهن.
فردوسی.
سپهبد چو بشنید ازو داستان
بدان داستان گشت همداستان.
فردوسی.
بگرسیوز آن داستانها بگفت
نهفته برون آورید از نهفت.
فردوسی.
کس آمد بگردوی از شهر ری
برش داستانی بیفکند پی.
فردوسی.
چو بنشست ماهوی با راستان
چه بینید گفت اندرین داستان.
فردوسی.
بدو گفت سیندخت کاین داستان
بروی دگر برنهد راستان.
فردوسی.
شنیدستم از نامور مهتران
همه داستانهای هاماوران.
فردوسی.
نیاکانت آن دانشی راستان
نکردند یاد از چنین داستان.
فردوسی.
شنیدستی آن داستان مهان
که از پیش بودند شاه جهان.
فردوسی.
ز پرویز چون داستان شگفت
ز من بشنوی یاد باید گرفت.
فردوسی.
چو گودرز بشنید این داستان
بیاد آمدش گفته ٔ باستان.
فردوسی.
یکی نامه بود از گه باستان
فراوان بدو اندرون داستان.
فردوسی.
بکردار خوابیست این داستان
که یاد آید از گفته ٔ باستان.
فردوسی.
چو شد داستان سیاوش به بن
ز کیخسرو آرایم اکنون سخن.
فردوسی.
چه بینید گفت اندرین داستان
چه دارید یاد از گه باستان.
فردوسی.
کنون داستان کهن نو کنم
سخنهای شیرین و خسرو کنم.
فردوسی.
کنون داستانهای شاه اردشیر
بگویم تو گفتار من یاد گیر.
فردوسی.
برو داستانها همی خواندند
ز جم و فریدون سخن راندند.
فردوسی.
چو بگذشت از آن داستان روز چند
ز گردش نیاسود چرخ بلند.
فردوسی.
همی خواهم از داور کردگار
که چندان امان یابم از روزگار
کزین نامور نامه ٔ باستان
بمانم بگیتی یکی داستان.
فردوسی.
نکردند اندرین داستانها [شاهنامه] نگاه [محمود]
ز بدگوی و بخت بد آمد گناه.
فردوسی.
چو از دفتر این داستانها بسی
همی خواند خواننده بر هر کسی.
فردوسی.
که رستم یلی بود از سیستان
منش کرده ام رستم داستان.
(منسوب بفردوسی !).
عجب تر زین ندیدم داستانی
دو تن ترسد ز بشکسته کمانی.
فخرالدین اسعد (ویس و رامین).
درین روز که من نبشتم این قصه و داستان را کارها نو گشت. (تاریخ بیهقی ص 393 چ ادیب).
تا فتح جنگوان را در داستان فزود
گم شد حدیث رستم دستان ز داستان.
مسعودسعد.
و آن اطناب و مبالغت مقرون بلطایف و ارادات از داستان شیر و گاو اتفاق افتاده است. (کلیله و دمنه).
با دولت شاه اخستان منسوخ دان هر داستان
کز خسروان باستان در صحف اخبار آمده.
خاقانی.
هر داستان که آن نه ثنای محمد است
دستان کاهنان شمر آن را نه داستان.
خاقانی.
داستانی نیست در دست جهان به زین سخن
راستان جان بر سر این داستان افشانده اند.
خاقانی.
حقا که دروغ داستانیست
بطلانی داستان ببینم.
خاقانی.
اگرچه داستانی دلپسند است
عروسی در وقایه شهر بنداست.
نظامی.
حدیث خسرو و شیرین نهان نیست
وزان شیرین تر الحق داستان نیست.
نظامی.
عشق سعدی نه حدیثی است که پنهان ماند
داستانیست که در هر سر بازاری هست.
سعدی.
هنوز قصه ٔ هجران و داستان فراق
بسر نرفت و بپایان رسید طومارم.
سعدی.
هر چند کرد قصه ٔعشقش بیان جلال
یک داستان نگفت ز صد داستان که هست.
جلال خوافی.
|| سخن. گفتگو. گفتار. مذاکره:
چو یک چند از این داستانها براند
بنه برنهاد و سپه برنشاند.
فردوسی.
|| مجازاً به معنی رای و عقیده و اعتقاد در ترکیب همداستان. رجوع به همداستان شود. || مثل. (ترجمان القرآن جرجانی) (برهان) (منتهی الارب). دستان. (زمخشری). سمر. حکمت. نادره. شهره. مثل سائر:
چه گفتند در داستان دراز
نباشد کس از رهنمون بی نیاز.
ابوشکور
یکی داستان دارم از روزگار
که هر جای دارم همی یادگار
سگ کاردیده بگیرد پلنگ
ز روبه رمد شیر نادیده جنگ.
فردوسی.
یکی داستان گفته بودم بشاه
چو فرمود لشکرکشیدن براه
که دل را زمهر کسی برگسل
کجا نیستش با زبان راست دل.
فردوسی.
باده اندر دست وخوبان پیش روی
خوبرویانی بخوبی داستان.
فرخی.
بشعر حجت گرد طمع ز روی بشوی
اگر به دل تَبَعِ پند و داستان شده ای.
ناصرخسرو.
ای کف تو عالم جود آفرین
جاه تو در عالم جان داستان.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 343).
لقاطات زبان خامه ٔ او
میان اهل معنی داستان باد.
کمال اسماعیل.
- داستان را، مثلاً، فی المثل:
وگرنه میانش ببرم بتیغ
وگر داستان را برآید بمیغ.
فردوسی.
بفرمانش آریم اگرچه گوست
وگر داستان را همه خسروست.
فردوسی.
|| لقب زال پدر رستم. (غیاث). صاحب آنندراج گوید: لقب زال دستان است بجهت ضرورت الف افزوده اند و چون دستان به معنی مکر و حیله است و او در خدمت حکیم عصر خود سیمرغ علم و فضل آموخته بود این لقب به او دادند - انتهی. اما این گفته توجیه علمی ندارد. || مکر. دستان. (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی). || کلمه ٔ داستان را ترکیباتی است چون: همداستان. هم رای. هم عقیده. هزارداستان. هزارافسانه.


باب سان مارتین...

باب سان مارتین. [ب ِ] (اِخ) باب سان مرتین. از دروازه های مادرید (مجریط) بوده است. (الحلل السندسیه ج 1 ص 346، 432، 446).

سخن بزرگان

هاینس روومان

هیچ تماشاچی پس از ترک سالن سینما دچار دگرگونی روحی نشده است.


مارتین لوترکینگ

در زندگی، باید به چیزی باور داشته باشی و با چنان اشتیاقی آن را بپذیری که تا پایان زندگی بدان اتکا کنی.

گاهی خداوند دارایی را به دست اُلاغان فربهی میدهد که از هر موهبت دیگری بی بهرهشان داشته است.

پرسش بنیادی و مهم دربارهی زندگی این است: برای دیگران چه کار میکنید؟

اگر گام نخست را با ایمان بردارید، ناگزیر نیستید کل پلکان را ببینید؛ فقط گام نخست را بردارید.

تا خم نشوید کسی نمی تواند سوارتان شود.

آرزو دارم روزی این حقیقت به واقعیت مبدل شود که همه انسانها برابرند.

ما یا باید یاد بگیریم که چگونه با هم مثل برادر زندگی کنیم، یا باید مثل احمق ها نابود شویم.

عشق، تنها نیروییست که دشمنی را به دوستی تبدیل میکند.

عشق، پایدارترین قدرت جهان است.

ما آموختیم تا همچون پرندگان در آسمان بال بگشاییم و پهنه ی اقیانوس را چون ماهیان درنوردیم، اما هنر ساده ی زندگی برادرانه را یاد نگرفتیم.


مارتین لوتر

دارو، انسانها را بیمار؛ ریاضیات، بشر را افسرده و الهیات، مردم را به گناه آلوده می سازد.

موسیقی، هنر پیامبران است، یگانه هنری که میتواند آشفتگیهای روح را آرامش بخشد؛ یکی از شکوهمندترین و شادمانی برانگیزترین هدیههایی است که خداوند به ما بخشیده است.


مارتین هایدگر

ما برای تفسیر آواز و غزل آماده نیستیم، هیچ حقی هم در این کار نداریم، زیرا قلمرویی که در آن گفتگو بین شعر و اندیشه برقرار است، به آهستگی قابل کشف شدن، دسترسی و کاوش در اندیشه است.

این پرسش که انسان کیست، آن قدرها که در بادی امر به نظر می رسد بی خطر نیست. پاسخ آن به شیوه ای عبرت انگیز و مقتدرانه پیدا خواهد شد که در آن، ملتهایی خاص در رقابت با ملتهای دیگر، تاریخ خود را شکل می دهند.


مارتین اسلین

فراموش کرده اند که اولین نماد و سمبل تئاتر، صورتک بوده است. در صورتک، قانون و قراردادهایی وجود دارد که قانون خود تئاتر است. یعنی تخیل غیر حقیقی، یک حقیقت می شود.


مارسیا مارتین

چشم براه یافتن هرچه باشیم، آن را پیدا خواهیم کرد و هر خواسته ای داشته باشیم، بدان خواهیم رسید.

نام های ایرانی

مارتین

پسرانه، رهبر

فرهنگ فارسی هوشیار

مارتین

(اسم) نام تجارتی نوعی تفنگ که در زمان قاجاریه در ایران معمول بود.

بیوگرافی

استیو مارتین

بازیگر (1945 واکوی تکزاس- آمریکا) فلسفه خواند، شعبده‌باز و بانجونوازی ماهر بود. در رشته هنرهای دراماتیک فارغ‌التحصیل شد. با نویسندگی فعالیت حرفه‌ای خود را آغاز کرد. در سال 1969برای نوشتن برنامه تام ودیک اسموترز برنده جایزه امی شد. آلبوم‌های کمدی او ضمن کسب جایزه گرامی با فروش‌های میلیونی روبه‌رو بود. برای فیلم کوتاه پیش‌خدمت، حافظ کاندیدای دریافت جایزه اسکار بود. همسرش ویکتوریا تنانت نیز بازیگر است. از فیلم‌هایش:احمق، خرده پول‌هایی از آسمان، مردان مرده لباس شطرنجی نمی‌پوشند، مغازه کوچک وحشت، پدر عروس، ‌آسمان آبی من، داستان لس‌آنجلس، جمع دیوانگان، گروهبان بیکلو، انتظار گودو، هواپیماها، قطارها و اتومبیل‌ها، تمام وجود من، زندان اسپانیایی و شهرستانی‌ها.

فرهنگ عمید

داستان

افسانه،
سرگذشت، حکایت دستان،
قصه،
مثل،
* داستان ‌راندن: (مصدر لازم) [قدیمی، مجاز]
داستان گفتن، قصه گفتن،
حکایت ‌کردن،
* داستان‌ زدن: (مصدر لازم) [قدیمی]
افسانه گفتن،
مثل زدن: شگفت آمدش داستانی بزد / که دیوانه خندد ز کردار خود (فردوسی: ۳/۳۷۶)،
* داستان‌ شدن: (مصدر لازم) [قدیمی، مجاز] مشهور شدن، بلندآوازه شدن: از مردمی میان جهان داستان شدی / جز داستان خویش دگر داستان مخوان (فرخی: ۲۹۷)،

معادل ابجد

داستان مارتین هاینس

1343

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری