معنی داغ دیده
لغت نامه دهخدا
داغ دیده. [دَ / دِ] (ن مف مرکب) چیزی که باو داغ رسیده باشد مانند متاع آب دیده. (آنندراج). لکه دار. داغدار. تباهی دیده و زیان رسیده باشد. (ناظم الاطباء). || داغ خورده. بداغ. || فرزندمرده. مصاب بمرگ عزیزی یا فرزندی یا خویش نزدیک. بمصیبت مرگ فرزند و کسان نزدیک گرفتار آمده.
- مادری داغ دیده، فرزندمرده.
- دلی داغ دیده، دردمند.
|| مصیبت رسیده. دردمند:
ما را مبر بباغ که از سیر لاله زار
یک داغ صدهزار شود داغ دیده را.
صائب.
در چشم داغ دیده ٔ صائب درین بهار
هر لاله ای بکاسه ٔ پرخون برابرست.
صائب.
رخسار تست لاله ٔ بی داغ این چمن
این لاله های باغ همه داغ دیده اند.
صائب.
فرهنگ معین
(دِ) (ص مف.) مصیبت زده.
حل جدول
داغ دار
فارسی به انگلیسی
Heartbroken
فرهنگ فارسی هوشیار
(صفت) کسی که بسبب فوت خویشاوندی نزدیک غصه دار شده.
معادل ابجد
1028