معنی دانایی
فرهنگ معین
آگاهی، وقوف، علم، دانش. [خوانش: [په.] (حامص.)]
فرهنگ عمید
زیرکی، هوشیاری، خردمندی: هرکه در او جوهر دانایی است / در همهچیزیش توانایی است (نظامی۱: ۸۳)،
عالم بودن، دانا بودن
حل جدول
فهیم، دانستن
مترادف و متضاد زبان فارسی
آگاهی، حکمت، خرد، دانش، علم،
(متضاد) نادانی
فارسی به انگلیسی
Sagacity, Wisdom
فارسی به عربی
حکمه
فرهنگ فارسی هوشیار
آگاهی وقوف، علم معرفت دانش: (دانایی توانایی است) .
فارسی به آلمانی
Weisheit [noun]
واژه پیشنهادی
هوشمندی
معادل ابجد
76