معنی دانشها
حل جدول
علوم
فرهنگ فارسی هوشیار
دانشها، علوم
علوم
دانشها
جامع العلوم
آنکه جامع دانشها باشد
بحر العلوم
دریای دانش ها دریای دانشها
هربایی
(صفت) منسوب به ((هرباب)) . آنکه درانواع دانشها وفنون مهارت دارد.
عقول
خردمند، فهم کننده چیزی را، درک کننده دانشها، هوشها
اقیانوس العلوم
زراه دانش ها (مصدر اسم) اقیانوس دانشها بحرالعلوم آنکه دانش تبحر دارد.
لغت نامه دهخدا
رئیس العلوم. [رَ سُل ْ ع ُ] (ع اِ مرکب) سر دانشها. مقدم دانشها. || منطق است. (از اقرب الموارد). بر علم منطق اطلاق شود، و آن دانش را «آلهالعلوم » و «میزان العلوم » نیز میخوانند. (از کشاف اصطلاحات الفنون).
منتج
منتج. [م ُ ت َ] (ع ص) نتیجه گرفته. نتیجه گرفته شده: همه ٔ دانشها از این کلمات منتج که بردیوار کاخ افریدون نبشته است. (سندبادنامه ص 337).
مدرکات
مدرکات. [م ُ رِ] (ع ص، اِ) عقلها. دانشها. (غیاث اللغات). ج ِ مُدْرِکه. رجوع به مُدْرِکه شود.
- مدرکات خمس، قوای پنجگانه ٔ باطنی: حس مشترک، خیال، وهم، حافظه، متصرفه. (فرهنگ علوم عقلی، از فرهنگ فارسی معین). رجوع به اسفار ج 1 ص 27 شود.
مهدی پهلوان
مهدی پهلوان. [م َ ی ِ پ َ ل َ] (اِخ) محمدمهدی. شاعر و پهلوان بود و در قرن نهم می زیست و از برخی دانشها و کمالات بهره داشت و در کشتی گیری و پهلوانی سرآمد اقویاء زمان و در موسیقی مشق نموده بود. امیر علیشیر او را ستوده است. از اوست:
نیست ره پیش سگان او من بیچاره را
تا بدیشان گویم احوال دل صدپاره را.
(از تذکره ٔ صبح گلشن ص 478).
عربیة
عربیه. [ع َ رَ بی ی َ] (ص نسبی) مؤنث عربی. رجوع به عربی شود. || لغت عرب. زبان عرب. || آنچه عرب بدان سخن گوید و تکلم کند. (از اقرب الموارد). || گاه در کتابهای فارسی پیش از نقل بیت یا قطعه از شعر عرب عربیه نویسند، مقصود از آن شعری عربی یا قطعه ای عربی است. (یادداشت مؤلف).
- علوم عربیه، علوم عربی. دانشها که عرب را بود. ادب عرب. ادبیات عرب.
- نقود عربیه، مسکوک قوم عرب یا ممالک عرب. سکه که نقش کلمات عرب دارد. یا در سرزمین عرب نقش شود یا در سرزمینی که حکومت عرب دارد زده شود. و نیز رجوع به النقود العربیه ص 92 شود.
آیه های قرآن
و اگر مىخواستیم، (مقام) او را با این آیات (و علوم و دانشها) بالا مىبردیم؛ (اما اجبار، بر خلاف سنت ماست؛ پس او را به حال خود رها کردیم) و او به پستى گرایید، و از هواى نفس پیروى کرد! مثل او همچون سگ (هار) است که اگر به او حمله کنى، دهانش را باز، و زبانش را برون مىآورد، و اگر او را به حال خود واگذارى، باز همین کار را مىکند؛ (گویى چنان تشنه دنیاپرستى است که هرگز سیراب نمىشود! (این مثل گروهى است که آیات ما را تکذیب کردند؛ این داستانها را (براى آنها) بازگو کن، شاید بیندیشند (و بیدار شوند) !
و لو شئنا لرفعناه بها و لکنه اخلد الى الارض و اتبع هواه فمثله کمثل الکلب ان تحمل علیه یلهث او تترکه یلهث ذلک مثل القوم الذین کذبوا بایاتنا فاقصص القصص لعلهم یتفکرون
و اگر مىخواستیم، (مقام) او را با این آیات (و علوم و دانشها) بالا مىبردیم؛ (اما اجبار، بر خلاف سنت ماست؛ پس او را به حال خود رها کردیم) و او به پستى گرایید، و از هواى نفس پیروى کرد! مثل او همچون سگ (هار) است که اگر به او حمله کنى، دهانش را باز، و زبانش را برون مىآورد، و اگر او را به حال خود واگذارى، باز همین کار را مىکند؛ (گویى چنان تشنه دنیاپرستى است که هرگز سیراب نمىشود! (این مثل گروهى است که آیات ما را تکذیب کردند؛ این داستانها را (براى آنها) بازگو کن، شاید بیندیشند (و بیدار شوند) !
معادل ابجد
361