معنی دانکو
لغت نامه دهخدا
دانکو. (اِ) حبوب. حبوبات چون نخود و لوبیاو ماش و عدس و باقلا. بنشن: و از وی [از موقان] رودینه خیزد و دانکوهای خوردنی و جوال و پلاس بسیار خیزد. (حدود العالم). البقال، تره فروش و دانکوفروش. (مهذب الاسماء). || آشی مرکب از نخودو عدس و امثال اینها و آنرا هفت دانه نیز گویند. آش هفت حبه. (انجمن آرا). آشی که از حبوب و گوشت پزند.
فرهنگ عمید
=دانَک
حل جدول
آش هفت دانه
فرهنگ فارسی هوشیار
(اسم) مطلق دانه (از گندم جو ماش عدس وجز اینها)، آشی که بهنگام دندان بر آوردن کودک با گندم و ماش و عدس و جز آنها و کله و پاچه گوسفند پزند و بخانه های خویشان و دوستان فرستند دانکو.
معادل ابجد
81