معنی دانگی

لغت نامه دهخدا

دانگی

دانگی. (ص نسبی) منسوب به دانگ. || هم خرج شدن بطور تساوی در گردش و یا ناهار و یا شام. پیک نیک. شرکت در ادای مخارج و مهمانی و یا سفری یا خرید چیزی. مهمانی دانگی یا سفر دانگی آن است که هر فرد خرج خود را متحمل است یعنی با اینکه با یکدیگر چون خانواده صرف غذا می کنند در آخر هر کس سهم خرج خود را میپردازد. تناهد؛ هر کس چیزی از نفقه بیرون آوردن و نهادن برابر یکدیگر. (منتهی الارب). نَهد، نِهد؛ نفقه و هزینه که در سفر هر یک از رفیقان برابر یکدیگر برآورند. (منتهی الارب). || (اِ) سدس. (زمخشری). دانق. شش یک.

دانگی. (اِخ) دهی است از دهستان سگوند بخش زاغه شهرستان خرم آباد. واقع در 15هزارگزی باختر زاغه. راه شوسه ٔ خرم آباد به بروجرد از میان این آبادی میگذرد. جلگه و معتدل است و مالاریایی دارای 246 سکنه، آب آن از سراب دانگی تأمین میشود. محصول آنجا غلات و لبنیات است و شغل اهالی آن زراعت و گله داری و راه آن اتومبیل روست و ساکنین از طایفه ٔ سگوند هستند و زمستان به قشلاق میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).

حل جدول

دانگی

دارای سهم مساوی از هزینه‌ها

دارای سهم مساوی از هزینه ها

فارسی به انگلیسی

دانگی‌

Dutch Treat

فارسی به عربی

دانگی

هولندی

فرهنگ فارسی هوشیار

دانگی

(اسم) پولی که چند تن - که با هم به گردش روند - از جهت سهم هزینه خود پردازند. دانگی.

معادل ابجد

دانگی

85

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری