معنی دای
لغت نامه دهخدا
دای. (اِ) هر چینه و رده و مرتبه را گویند از دیوار گلی. هر رده ٔ چینه و مهره ٔ دیوار گلی. داو. (برهان). چینه، یعنی مرتبه ای از مراتب دیواری که از گل سازند. (آنندراج):
هرچه بدان خانه نوآیین بود
خشت پسین دای نخستین بود.
نظامی.
پی دیوار ایمان بود کارش
ولی شد چاردای از چاریارش.
جامی.
دای. (اِ) زنی که بچه را بشیر خود بپرورد. (آنندراج). رجوع به دایه شود.
دای. (اِخ) لقب بیگ یا امیر الجزایر (پیش از جمهوری شدن آن کشور).
فرهنگ معین
(اِ.) هر چینه و طبقه از دیوار گلی.
فرهنگ عمید
هر چینه و طبقه از دیوار گلی،
حل جدول
فرهنگ فارسی هوشیار
(اسم) هر چینه ورده و مرتبه از دیوار گلی داو.
معادل ابجد
15