معنی دختری در سوپمن
حل جدول
نمایشنامه ای از ترنس فریسبی
فرزند دختری
صبیه
نوه دختری
نبسه
دختری روی پل
فیلمی از پاتریس لکونته
دختری از ملوک عرب
می
نمایشنامه ای از ترنس فریسبی
دختری در سوپمن
آخرین دعوت، دختری در قفس
فیلمی با بازی شهرام عبدلی
لغت نامه دهخدا
دختری. [دُ ت َ] (حامص) به معنی دختره باشد که دوشیزگی وبکارت است. (برهان) (آنندراج). در زبان عوام بکارت است. (یادداشت مؤلف). دخترگی. دخترکی:
ور صدهزار عذر بگویی گناه را
مر شوی کرده را نبود زیب دختری.
سعدی.
رجوع به دوشیزگی شود. || (حامص) در حالت دختر بودن. دوشیزگی. نابسودگی:
شاهد بکر باده را در حرم پیاله کش
پس بمسیح روح بین حامله اش به دختری.
خاقانی.
لاله ٔ دختری
لاله ٔ دختری. [ل َ / ل ِ ی ِ دُ ت َ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) شقائق النعمان. (ریاض الادویه). آذرگون. رجوع به آذرگون شود. نوعی از لاله است که کنارهای آن بغایت سرخ رنگ باشد و میانش سیاه و آن را آذرگون خوانند و به عربی شقائق النعمان گویند. (برهان):
چنان شد ره ز عکس هر پری سرخ
که باغ از لاله های دختری سرخ.
بیانی در شیرین و خسرو (از آنندراج).
مترادف و متضاد زبان فارسی
بکارت، دوشیزگی، عذرت
فرهنگ فارسی هوشیار
دوشیزگی بکارت دختره.
فرهنگ معین
(دُ تَ) (حامص.) دوشیزگی، بکارت.
فرهنگ عمید
مربوط به دختر،
(حاصل مصدر) دختر بودن،
(حاصل مصدر) [قدیمی] =پرده * پردۀ بکارت
واژه پیشنهادی
معادل ابجد
1576