معنی دختر شاه- شاهزاده خانم
حل جدول
شاهدخت
دختر شاه
شاه دخت
دختر خانم
میس
شاهزاده خانم روسى
آناستاسیا
شاهزاده خانم فیروزه
رمان میریام هارى
شاه دخت
دختر شاه، شاهزاده خانم
لغت نامه دهخدا
شاهزاده خانم. [دَ / دِ ن ُ] (اِ مرکب) شاهزاده بانو. بانویی که از فرزندان شاه باشد. زنی که از نسل شاه باشد.
شاه خانم
شاه خانم. [ن ُ] (اِ مرکب) بانوی بانوان. بانوی مختار از دیگر بانوان. || لقب یا نام زنان اشراف در تداول عامه چنانکه بعنوان مثل گویند: شاه خانم میزاد و ماه خانم درد می برد. (یادداشت مؤلف).
شاهزاده
شاهزاده. [دَ / دِ] (ن مف مرکب، اِ مرکب) شاهزاد. از نژاد شاه. از نسل شاه. ملک زاده. مرد یا زنی که نسب به شاه برد:
بیفتاد از اسپ اندرون شهریار
دریغ آن جوان شاهزاده سوار.
دقیقی.
یکی ترک تیری برو برگشاد
شد آن خسرو شاهزاده بباد.
دقیقی.
چنین شهریار و چنین شاهزاده
که دید و که داده ست هرگز نشانی.
فرخی.
ای شاه و شاهزاده و شاهی بتو بزرگ
فرخنده فخر دولت و دولت بتو جوان.
فرخی.
فکند آن تن شاهزاده بخاک
بچنگال کرد آن کمرگاه چاک.
فردوسی.
همه شاهزاده ز تخم قباد
بر ایشان همه فر یزدان و داد.
فردوسی.
یکی شاهزاده به پیش اندرون
جهاندیده با او بسی رهنمون.
فردوسی.
چشم همه دوستان گشاده
از دولت شاه و شاهزاده.
نظامی.
|| ولیعهد. (ناظم الاطباء).
فارسی به عربی
امیره
واژه پیشنهادی
فارسی به آلمانی
Fra.ulein [noun]
فارسی به ایتالیایی
signorina
فرهنگ فارسی هوشیار
فرزند شاه شاهپور شاپور شهزاده جمع: شاهزادگان.
معادل ابجد
2524