معنی درب
لغت نامه دهخدا
درب. [دَ] (اِخ) موضعی است به نهاوند. (منتهی الارب) (از معجم البلدان). || دهی است به یمن که گویا در ذی مار باشد. (از معجم البلدان) (منتهی الارب). || موضعی است در بغداد. (از معجم البلدان).
درب. [دَ] (اِخ) دهی است از دهستان میداود (سرگچ) بخش جانکی گرمسیر شهرستان اهواز، واقع در 6هزارگزی خاور باغ ملک و 6هزارگزی خاور راه اتومبیل رو باغ ملک به ایذه. آب آن از رودخانه ٔ ابوالعباس و راه آن مالرو است. ساکنان آن از طایفه ٔ جانکی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
درب. [دَ] (ع اِ) دروازه ٔ فراخ ازکوچه ٔ خرد. (منتهی الارب). در بزرگ کوچه. (از اقرب الموارد). جوالیقی در المعرب (ص 153) گوید: اصل «دروب » عربی نیست و عرب آنرا در معنی ابواب بکار برده است، لذا مداخل تنگ بلاد روم را نیز دروب گفته اند؛ چون آنها بسان دروازه ای بود که بدان منتهی می شد و در این معنی از قدیم استعمال شده، چنانکه امروءالقیس گوید:
بکی صاحبی لمارأی الدرب دونه
وأیقن أنّا لاحقان بقیصرا.
دروازه ٔ کلان. (منتهی الارب). در بزرگتر چون در کاروانسرا و غیره. (از اقرب الموارد). دروازه. (دهار) (غیاث). بَلَق. در شهر. دروازه ٔ شهر. دربند. ج، دِراب. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)، دُروب. (دهار) (ناظم الاطباء): بر هر دربی حربی از سر گرفتند. (جهانگشای جوینی). قم را چند راه است و چند درب و چند میدان. (تاریخ قم ص 20).
درب. [دَ] (اِخ) بمناسبت دروازه ٔ شهر، محله و نواحی داخل شهر در مجاورت هر دروازه بنام همان دروازه نامیده شده است، چنانکه درب ری، درب قزوین، که نام محله ای است مجاور دروازه ای که از آن بسوی ری رونداز قزوین، و مرادف کلمه ٔ باب... است.
- درب الآجُرّ، محله ای بوده است به بغداد. رجوع به آجر در همین لغت نامه و معجم البلدان شود.
- درب البیضاء، به شیراز بوده است، درنزدیکی حصار آن، و نام آن در کتاب شدّالازار معین الدین ابوالقاسم جنید شیرازی آمده است. رجوع به شدالازارص 114 شود.
- درب الجَوف، دربندی است به بصره. (از منتهی الارب).
- درب الحَبَش، در خطه ٔ هذیل به بصره باشد. رجوع به حبش (درب الَ...) در همین لغت نامه شود.
- درب الزَّعفران، در کرخ بغداد بوده است و تاجران و سرمایه داران و گاهی فقیهان در آنجا ساکن بودند. (از معجم البلدان).
- درب السِلف̍ی، در بغداد است و اسماعیل سلفی محدث بن عباد در آن سکونت کرده. (از منتهی الارب).
- درب السِلق، در بغداد بوده است و نسبت بدان سِلقی ّ شود. (از معجم البلدان).
- درب الغله، محله ای بوده است در بغداد و بمناسبت اینکه حکیم صاعدبن هبهاﷲبن تومای ِ نصرانی به سال 620 هَ. ق. در این محل بقتل رسیده است، نام آن در عیون الانباء ص 303 آمده است.
- درب الفالوذج، محله ای بوده است در بغداد و بمناسبت اینکه تولد موفق الدین عبداللطیف بغدادی به سال 557 هَ. ق. در آنجا بوده، نام آن در عیون الانباء ج 2 ص 202 آمده است.
- درب القُلَّه، نام آن در شعرمتنبی آمده و صاحب معجم البلدان حدس زده که در بلاد روم باشد. (از معجم البلدان).
- درب القَیّار، محله ای است بزرگ و مشهور در بغداد. (از معجم البلدان).
- درب المُفَضَّل، محله ای بوده است در شرق بغداد منسوب به مفضل بن زمام، مولای المهدی. (از معجم البلدان).
- درب النهر، دو موضع است در بغداد: یکی در نهرالمعلی در جانب شرقی و دیگری در کرخ. (از معجم البلدان).
- درب جمیل، دربندی است به بغداد. (از معجم البلدان).
- درب حَبیب، در بغداد بوده است از نهر معلی. (از معجم البلدان).
- درب حَنظَلَه، دربی در ری بوده است. (از معجم البلدان).
- درب دَرّاج، محله ای است بزرگ در وسط شهر موصل. (از معجم البلدان).
- درب دینار، درب و محله ای است به بغداد. (از معجم البلدان).
- درب سَلیم، دربی است در بغداد از جانب شرقی از ناحیه ٔ رصافه. (از معجم البلدان).
- درب سلیمان، در بغداد است مقابل جسر و آن در ایام آبادانی بغداد در روزگار مهدی و هادی و رشید خلفای عباسی بوده است و بنام سلیمان بن جعفربن ابی جعفر منصور (متوفی بسال 199 هَ. ق.) می باشد. (از معجم البلدان).
- درب شیر، محله ای بوده است به همدان و در تاریخ گزیده ص 787 بمناسبت اینکه مدفن شیخ حافظ ابوالعلی حسن بن احمد عطار همدانی (متوفی به سال 560 هَ. ق.) در آنجا بوده نام آن آمده است.
- درب فَراشه، محله ای است در بغداد در نهر معلی. (از معجم البلدان ذیل فراشه).
- درب فیروزآباد، محله ای بوده است در هرات و بمناسبت اینکه مدفن خواجه قطب الدین نیشابوری در آنجا بوده است. نام آن در تاریخ گزیده ج 1 ص 794 آمده است.
- درب مُنیره، محله ای است در شرق بغداد در انتهای بازاری که به سوق السلطان مشهور است، و این محله تا زمان یاقوت حموی، آباد بوده و منسوب به منیره از موالی محمدبن علی بن عبداﷲبن عباس می باشد. (از معجم البلدان).
|| طریق و راه چنانکه ابن الوردی گوید «کل من سار علی الدرب وصل ». (از ذیل اقرب الموارد). || هر راه که به روم رود. (منتهی الارب). هر محلی که از آن به بلاد روم داخل شوند. (از اقرب الموارد). مابین طرسوس و بلاد روم را گویند، چون که مانند «درب » تنگ است. (از معجم البلدان). و گویند راه نافذ و عمومی آن به تحریک [دَ رَ] است و غیر آن به تسکین [دَ رْ] است. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). || تنگی که اندر کوه بود. (دهار). اصل معنی درب، مضیق و تنگنای در کوه است. || جای خشک کردن خرما. (از منتهی الارب). جایی که خرما نهند تا خشک گردد. (از اقرب الموارد). ج، اءَدراب. (اقرب الموارد). || «درب » در ترکیب ذیل به کار رفته است، اما معلوم نیست که از این ماده باشد و شاید از ماده ٔ دیگر مثلاً دریدن باشد (؟):
- درب و داغان (داغون)، آشفته و پریشان و متلاشی. و گاه به معنی پریشانی و آشفتگی اشخاص بر سبیل مطایبه و مزاح استعمال می شود. (فرهنگ لغات عامیانه).
- درب و داغان کردن، به قطعات خرد از هم پراکندن. بکلی از هم پاشیدن خانه، قلعه، کفش یا چیزی دیگر را. (یادداشت مرحوم دهخدا).
درب. [دَ رَ] (ع مص) خوگر شدن به چیزی. (از منتهی الارب). خوی کردن. (تاج المصادر بیهقی). اعتیاد. (از اقرب الموارد). || حریص گشتن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). دُربه. و رجوع به دربه شود. || حاذق و ماهر گردیدن شخص در کار خود. (از ناظم الاطباء).
درب. [دَ رَ] (ع اِ) هر راه نافذ که از آن به روم و آسیای صغیر روند. (ناظم الاطباء). درب. و رجوع به دَرْب شود.
درب. [دَ رِ] (ع ص) صفت است مصدر دَرَب را. (از اقرب الموارد). معتاد و خوگر. || حریص و آزمند. (ناظم الاطباء). و رجوع به دَرَب شود.
درب. [دُ رُب ب] (ع اِ) ماهیی است زردرنگ. (منتهی الارب). ماهیی است زردرنگ، چنانکه گویی زراندوده است. (از ذیل اقرب الموارد از تاج).
درب. [دَ] (اِخ) دهی است از بخش ایذه ٔ شهرستان اهواز، واقع در 21هزارگزی جنوب خاوری ایذه و در کنار راه مالرو ده بندان به پس قلعه. آب آن از چشمه و قنات و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
فرهنگ معین
(دَ رْ) [ع.] (اِ.) درِ بزرگ، دروازه شهر یا قلعه. ج. دروب.
فرهنگ عمید
در٢
[قدیمی] در بزرگ، دروازه، دروازۀ فراخ،
حل جدول
در بزرگ
فارسی به انگلیسی
Door
فارسی به عربی
باب، میناء
فرهنگ فارسی هوشیار
در بزرگ، دروازه دروازه ها دروازه ها
فارسی به آلمانی
Pforte (f), Tür (f), Portwein (m)
معادل ابجد
206