معنی دربدری
لغت نامه دهخدا
دربدری. [دَ ب ِ دَ] (حامص مرکب) دربدربودن. صفت و حالت دربدر. آوارگی. پریشانی. نداشتن جا و محل اقامت ثابت از خود. بی خانمانی. و رجوع به دربدر شود.
حل جدول
آوارگی
مترادف و متضاد زبان فارسی
آوارگی، بیخانمانی، خانهبدوشی، سرگردانی
فارسی به انگلیسی
Vagabondage
فارسی به عربی
تشرد
معادل ابجد
420