معنی دربی

لغت نامه دهخدا

دربی

دربی. [دَ با] (اِخ) موضعی است به عراق. (منتهی الارب).

دربی. [دَ] (اِ) دربه. درپه. درپی. پینه و پیوندی که بر جامه دوزند. (برهان). پینه و درپی و پاره ای که بر جامه و جز آن دوزند. (ناظم الاطباء). رقعه. وصله:
سیه گلیم خری ژنده جل و پشماگند
که ژندگیش نه دربی پذیرد و نه رفو.
سوزنی.
رجوع به دربه و درپه و درپی شود.

دربی. [دَ] (ص نسبی) منسوب به درب که جایگاهی است در نهاوند. || منسوب به درب که جایگاهی است در بغداد. (از الانساب سمعانی).

فرهنگ معین

دربی

مسابقه اسب دوانی ویژه اسب های سه ساله، رقابت ورزشی همراه با تعصب بین دو تیم همشهری. [خوانش: (دِ) [انگ.] (اِ.)]

فرهنگ عمید

دربی

مسابقه‌ای که میان دو تیم همشهری برگزار می‌شود، شهرآورد،

حل جدول

دربی

شهرآورد

معادل ابجد

دربی

216

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری