معنی درختی در جنگل های شمال
حل جدول
آسوندار
کوچی
درختی در جنگل های شمال
آسوندار
درختی درجنگلهای شمال
آسوندار
درختی ازجنگلهای شمال
آسوندار
درختچهای در جنگل های شمال
هفت کول
واژه پیشنهادی
گویش مازندرانی
بیشه – جنگل
لغت نامه دهخدا
درختی. [دِ رَ] (ص نسبی) منسوب به درخت. هر چیز که نسبت به درخت دارد، چون سیب درختی و جز آن. || از رستنی ها آنچه همانند درخت تنه و ساقه دارد و بر زمین گسترده نباشد چون شاه پسند درختی، شمشاد درختی و جز آن. رجوع به درخت شود.
فرهنگ عمید
زمین پهناور که از درختان انبوه و بیشمار پوشیده شده و دارای نهرها و جویبارها باشد،
[عامیانه، مجاز] آنچه در انبوهی یا بینظمی همانند جنگل است،
معادل ابجد
1908