معنی درخواست کردن

لغت نامه دهخدا

درخواست کردن

درخواست کردن. [دَ خوا / خا ک َدَ] (مص مرکب) استدعا کردن. التماس کردن. خواهش کردن. از روی نیاز سؤال کردن. تقاضا کردن. توسل. الحاح. (تاج المصادر بیهقی): درخواست می کند امیرالمؤمنین از خداوندتعالی که صاحب منزلت سازد امام پاک القادرباللّه را. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 311).
کنم درخواستی زآن روضه ٔ پاک
که یک خواهش کنی در کار این خاک.
نظامی.
به بی برگی سخن را راست کردم
نه او داد و نه من درخواست کردم.
نظامی.
بساز آنجا چنان قصری که باید
ز مادرخواست کن مزدی که شاید.
نظامی.
دل خود بر جدائی راست کردم
وز ایشان کوشکی درخواست کردم.
نظامی.
امشب آن شب است که وارغ در گردن اندازیم و درخواست کنیم. (انیس الطالبین ص 119). || تکلیف کردن. حکم کردن. خواستن چیزی را از کسی.

حل جدول

فارسی به انگلیسی

درخواست‌ کردن‌

Approach, Ask, Bid, Draw, Invite, Request

فارسی به عربی

درخواست کردن

استجد، انطبق، تذرع، صل، عریضه، عظم

فارسی به ایتالیایی

فارسی به آلمانی

درخواست کردن

Anlegen, Anwenden, Aufanbringen, Auflegen, Bein (n), Gelten, Gräte (f), Knochen (m), Umtun, Zutreffen

واژه پیشنهادی

درخواست کردن

مطالبه کردن

معادل ابجد

درخواست کردن

1545

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری