معنی درن
لغت نامه دهخدا
درن. [دَ رَ] (اِ) زرو. زالو. زلو، و آن جانوری باشد که خون از اعضای آدمی بکشد. (از برهان). زلو، و آن کرمی است آبی که خون می مکد. (غیاث). علق. (ناظم الاطباء).
درن. [دَ رَ] (ع مص) چرکین گردیدن و ریمناک شدن. (از منتهی الارب). شوخگن شدن. (المصادر زوزنی). چرک شدن و یا آلوده به چرکی شدن. (از اقرب الموارد). شوخی. || آلوده گردیدن دست به چیزی. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد).
درن. [دَ رَ] (ع اِ) ریم و چرک. (منتهی الارب). ریم تن. (دهار). وسخ. (از صراح). خاز. (مهذب الاسماء). شوخ. چرکی و یا آلودگی به چرکی. (از اقرب الموارد).
- ام درن، دنیا. ام دفر. (از اقرب الموارد). || اصل. || جای باش. (منتهی الارب).
درن. [دَرَ] (اِخ) کوهی است به بربر غربی. (منتهی الارب).
درن. [دَ رِ] (ع ص) ریمناک و چرک آلوده. (منتهی الارب). خازگن. (مهذب الاسماء). || جامه ٔ چرک آلوده و دَرَن دار. (از اقرب الموارد). || جامه ٔ کهنه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). || آلوده به چیزی، گویند: هو درن الیدین، و یداه درنتان بالخیر، و أیدیهم دِران، یعنی به خیر پیوسته است گویی که آلوده به آن است. ج دِران. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد).
درن. [دِ رَ] (اِخ) آندره (1880- 1954 م.). نقاش فرانسوی. زمانی کارهایش به سبک فویسم نزدیک بود اما بطور کلی بهیچ مکتبی منسوب نیست و در عین حال تلفیق موزونی از سبک های گوناگون در نقاشیهای او دیده میشود و ترکیب های معماری و احتیاط در بکار بردن رنگهااز خاصه های نقاشی اوست. (از دائرهالمعارف فارسی).
درن. [دُ] (اِخ) از خاورشناسان است و در زبان مازندرانی مطالعاتی دارد.
فرهنگ معین
(دَ رَ) [ع.] (اِ.) چرک، ریم.
فرهنگ عمید
چرک، ریم،
حل جدول
زالو و چرک
فرهنگ فارسی هوشیار
چرک، ریم
معادل ابجد
254