معنی درو کردن

لغت نامه دهخدا

درو کردن

درو کردن. [دِ رَ / رُو ک َ دَ] (مص مرکب) درویدن. درودن. خسودن. خسوردن. دُریدن. حَوقله. قطع کردن گندم و جو و امثال آن بوسیله ٔ داس یا ابزاری دیگر:
کهن باغ را وقت نو کردن است
نوان را حساب درو کردن است.
نظامی.
شراب از خوی به رویش تخم افشاند
توان خورشید از رویش درو کرد.
ظهوری (از آنندراج، ذیل درود).
- امثال:
کسی جو نکاشت که گندم درو کرد. (امثال و حکم).
که کاشت و که درو کرد. (امثال و حکم).
|| بسیار کُشتن. (یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به درو شود.

حل جدول

فارسی به انگلیسی

درو کردن‌

Cut, Harvest, Mow, Reap

فارسی به ترکی

درو کردن‬

biçmek (ekin)

فارسی به عربی

درو کردن

احصد، منجل

فارسی به ایتالیایی

معادل ابجد

درو کردن

484

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری