معنی دریاچه اوگاندا

حل جدول

دریاچه اوگاندا

آلبرت


مرکز اوگاندا

کامپالا


پایتخت اوگاندا

کامپالا


دریاچه خزر

بزرگترین دریاچه جهان

لغت نامه دهخدا

اوگاندا

اوگاندا. (اِخ) کشور تحت الحمایه ٔ بریتانیا. مساحت آن 243400 کیلومتر مربع و جمعیت آن 5679000 واقع در شمال قسمت مرکزی آفریقا و جنوب سودان و کرسی آن انتبه و بیشتر آن فلاتی حاصلخیز و دارای تپه های جنگلی است ولی اراضی پست باطلاقی و یک بیابان دارد. سکنه ٔ آن بانتو هستند و به کشت محصولات صادراتی پنبه و قهوه و شکر و غیره اشتغال دارند. در قرن 19 م. اعراب زنگبار درصددتصرف این ناحیه بر آمدند. (دایره المعارف فارسی).


دریاچه

دریاچه. [دَرْ چ َ / چ ِ] (اِمصغر) مصغر دریا. دریای خرد. آبی ایستاده و وسیع محاط به خشکی چون دریاچه ٔ ساوه و دریاچه ٔ زره، و بحر خزر که دریاچه ای است. (یادداشت مرحوم دهخدا). دریای کوچک و دریای محدود و آبگیر و برکه. (ناظم الاطباء). اُبَیحِر. بحیره. دریااک. دریاژه. دریاهک. دریایک. دریاهه. پهنه ٔ نسبهً وسیع آب راکد در داخل خشکی. فرورفتگی نسبهً وسیعی مملو از آب در دل خشکی. منشاء بیشتر دریاچه های موجود در عمل یخچالهاست (پر شدن حوضه ها که بوسیله ٔ یخچال ها حفرشده، یا بسته شدن جریان رودخانه ها بوسیله ٔ یخ) انواع دیگر دریاچه عبارت است از دریاچه های حادث از انسداد اتفاقی جریان آب رودخانه، دریاچه های طوقی، مردابهای ساحلی که در نزدیک مصب رودخانه تشکیل میشوند، قسمتهائی از اقیانوس که بواسطه ٔ عمل آتشفشانی جدا میشوند، و دهانه های آتشفشانهای خاموش که آب در آنها گرد می آید. بیشتر دریاچه ها شور یا تلخند بعضی از این دریاچه ها اعقاب دریاچه های آب شیرین هستند که از تبدیل اقلیم مرطوب به کم آب حادث شده اند (مانند دریاچه ٔ شور بزرگ و بحرالمیت). برخی از آنها از اقیانوس جدا شده اند (مانند دریای خزر و آرال). بزرگترین دریاچه های طبیعی زمین عبارتند از خزر، سوپریور، هکتوریا، نیانزا، آرال، میشیگان و هورون. بلندترین دریاچه های زمین تیتیکاکا و پست ترین آنها بحرالمیت است. (از دائرهالمعارف فارسی). || مخزن های دریاچه مانند ساخته ٔدست انسان را نیز دریاچه میخوانند (مانند دریاچه ٔ سد کرج) وسیعترین این دریاچه ها دریاچه ٔ حادث از سد کاریبا بر رود زامبزی در افریقاست. (از دائرهالمعارف فارسی). || حوض بزرگ که در باغهای بزرگ است. (یادداشت مرحوم دهخدا). مطلق حوض کلان و این از اهل زبان به تحقیق پیوسته است. (آنندراج):
دریاچه ای است دست کریمان روزگار
کز رای سایلان بودش آبشارها.
اشرف (از آنندراج).
|| در تداول مردم گناباد به حوض وسط خانه اطلاق می شود. (یادداشت پروین گنابادی). || نهر. (از آنندراج):
ز دریاچه ٔ گنگ تا آب سند
شدندش زبون تاجداران هند.
هاتفی (از آنندراج).

دریاچه. [دَرْ چ َ / چ ِ] (اِخ) دهی است از دهستان سبزواران بخش مرکزی شهرستان جیرفت. واقع در 16هزارگزی جنوب خاوری سبزواران و لب رودخانه ٔ هلیل، با 228 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).

دریاچه. [دَرْ چ َ / چ ِ] (اِخ) دهی است از دهستان همائی بخش ششتمد شهرستان سبزوار. واقع در 75هزارگزی جنوب باختری ششتمد با 131 تن سکنه. آب آن از قنات و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).


دریاچه ای

دریاچه ای. [دَرْ چ َ] (ص نسبی) منسوب به دریاچه. مربوط به دریاچه. رجوع به دریاچه شود.


دریاچه ٔ مهارلو

دریاچه ٔ مهارلو. [دَرْ چ َ / چ ِ ی ِ م َ] (اِخ) دریاچه ٔ محلو. از دریاچه های فارس در مغرب دریاچه ٔ بختگان و نزدیک شیراز. رجوع به دریاچه ٔ محلو و تاریخ ایران باستان ج 2 ص 1617 شود.


دریاچه ٔ ارجیش

دریاچه ٔ ارجیش. [دَرْ چ َ / چ ِ ی ِ اَ] (اِخ) بحیره ٔ ارجیش. دریاچه ٔ خلاط. دریاچه وان. رجوع به بحیره ٔ ارجیش و خلاط و دریاچه ٔ وان در ردیف های خود شود.


دریاچه ٔ شاهی

دریاچه ٔ شاهی. [دَرْ چ َ / چ ِ ی ِ] (اِخ) دریاچه ٔ ارمیه. دریاچه ٔ رضائیه. رجوع به ارمیه و بحیره ٔ ارمیه و رضائیه در ردیفهای خود شود.


دریاچه ٔ محلو

دریاچه ٔ محلو. [دَرْ چ َ / چ ِ ی ِ م ُ ح َل ْ لو] (اِخ) دریاچه ٔ مهارلو. از دریاچه های فارس نزدیک شیراز و در مغرب دریاچه ٔ بختگان. رجوع به دریاچه ٔ مهارلو و تاریخ ایران باستان ج 2 ص 1617 شود.

فارسی به انگلیسی

واژه پیشنهادی

معادل ابجد

دریاچه اوگاندا

306

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری