معنی درین
لغت نامه دهخدا
درین. [دَ] (ق مرکب) مخفف در این. (آنندراج).
درین. [دَ] (ع ص، اِ) علف ریزه ٔ خشک. (منتهی الارب). حطام و ریزه های چراگاه هرگاه کهنه باشد و آن علف پوسیده است و شتران کمتر از آن استفاده می کنند. (از اقرب الموارد).
- ام درین، زمین قحطزده و خشک. (از اقرب الموارد).
|| جامه ٔ کهنه. (منتهی الا رب) (ازاقرب الموارد).
درین. [دَ] (اِخ) ده کوچکی است از دهستان مسکون جبال بارز شهرستان جیرفت. واقع در 63هزارگزی خاور مسکون و 30هزارگزی خاور راه شوسه ٔ بم به سبزواران. مزارع باریکو، باغ لولیا، باغ حاجی، زین الدین، باغ نو، باغ سیب و باغ زیارت جزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
درین. [دَ] (اِخ) دهی است از دهستان میان ولایت بخش حومه ٔ شهرستان مشهد. واقع در 37هزارگزی شمال باختری مشهد و کنار راه مشهد به قوچان، با 303 تن سکنه. آب آن از قنات و راه اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
درین. [دَ] (اِخ) ده کوچکی است از دهستان عقدا بخش اردکان شهرستان یزد. واقع در 24هزارگزی جنوب باختری اردکان و کنار راه فرعی درین به میبد. آب آن از قنات و راه آن ارابه رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
درین. [دُ ی ِ] (اِخ) تلفظ فرانسوی «دریایی » که قومی بودند. رجوع به دریایی در ردیف خود شود.
حل جدول
رود جنگ زده بالکان
ترکی به فارسی
عمیق
گویش مازندرانی
پستو انباری
معادل ابجد
264