معنی دستاویز
فرهنگ عمید
[مجاز] وسیله، بهانه،
هر چیزی که آن را وسیله و آلت دست قرار بدهند، دستپیچ،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
بهانه، توسل، حربه، عذر، گزک، مستمسک
فارسی به انگلیسی
Excuse, Plea, Pretext
فارسی به عربی
ذریعه، عذر، مستند الصرف، وثیقه
فرهنگ فارسی هوشیار
وسیله، بهانه
فارسی به آلمانی
Akte (f), Beleg (m), Beschönigen, Dokument (n), Dokumentieren, Entschuldigen, Entschuldigung (f), Urkunde (f)
واژه پیشنهادی
بهانه
معادل ابجد
488