معنی دستاویز قرار دادن

حل جدول

دستاویز قرار دادن

تمسک


دستاویز

آتو

مستمسک

بهانه

وسیله

عروه

ایراد

مترادف و متضاد زبان فارسی

مستمسک قرار دادن

بهانه کردن، دستاویز ساختن، دستاویز قرار دادن

فرهنگ عمید

دستاویز

[مجاز] وسیله، بهانه،
هر چیزی که آن را وسیله و آلت دست قرار بدهند، دست‌پیچ،

لغت نامه دهخدا

قرار دادن

قرار دادن. [ق َ دَ] (مص مرکب) برقرار کردن. || ثابت نمودن. || استوار کردن. (ناظم الاطباء):
ساز طرب ها کنون که نیّر اعظم
داد به برج حمل قرار مکان را.
واله هروی (از آنندراج).
|| آرام دادن:
نیست آرامم بجز ابروی یار
میدهم خود را به شمشیرش قرار.
ملامفید بلخی (از آنندراج).
|| تمام کردن. (ناظم الاطباء). || عهد و شرط کردن. (ناظم الاطباء). عهد داشتن:
فارغم از گله با خویش قراری دارم
نیست امید مرا با تو وفا کار مرا.
ظهوری (از آنندراج).
|| قول دادن. (ناظم الاطباء):
زلفین سیاه تو به دلداری عشاق
دادند قراری و ببردند قرارم.
حافظ.
|| ختم عمل کردن. || بطور محکم حکم کردن. (ناظم الاطباء).

فرهنگ معین

قرار دادن

برقرار کردن، آرام دادن. [خوانش: (~. دَ) [ع - فا.] (مص م.)]

فرهنگ فارسی هوشیار

قرار دادن

نهادن اویستادن نشاندن خستاندن نهشتن (مصدر) جای دادن اسکان، برقرار کردن ثابت کردن، استوار کردن، آرام دادن، تمام کردن ختم کردن، عهد کردن شرط بستن، قول دادن.

فارسی به آلمانی

دستاویز

Akte (f), Beleg (m), Beschönigen, Dokument (n), Dokumentieren, Entschuldigen, Entschuldigung (f), Urkunde (f)

فارسی به عربی

دستاویز

ذریعه، عذر، مستند الصرف، وثیقه

واژه پیشنهادی

دستاویز

بهانه

معادل ابجد

دستاویز قرار دادن

1048

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری