معنی دستمزد
لغت نامه دهخدا
دستمزد. [دَ م ُ] (اِ مرکب) مزدوری که به تازی اجرت گویند. (از شرفنامه). مزد کار کسی. مزد کارهای دستی. اجرت کار. مزد کسی که کاری کرده باشد. (برهان). اجرت و مزدوری. (غیاث). حق الزحمه:
هرچه بخشم به دستمزد از من
نپذیری و بس کشی بیکار.
خاقانی.
بدان نامه که بردی سالها رنج
چه دادت دستمزد از گوهر و گنج.
نظامی.
دستمزدی می نخواهم از کسی
دستمزد ما رسد از حق بسی.
مولوی.
چون کند در کیسه دانگی دستمزد
آنگهی بیخواب گردد شب چو دزد.
مولوی.
چو مردان دست کاری پیشه کردم
چو نیکان دستمزد خویش خوردم.
امیرخسرو دهلوی.
چو دریا چرا ترسم از قطره دزد
که ابرم دهد بیش از آن دستمزد.
؟ (از شرفنامه ٔمنیری).
|| شفاعت. || امانت. (برهان). || مکافات نیکی و بدی. (انجمن آرا) (برهان). جزا. (یادداشت مرحوم دهخدا).
فرهنگ عمید
پولی که در ازای کاری به کسی بدهند، مزد کار، اجرت،
حل جدول
اجرت، مزدکار، مواجب، مستمری
مترادف و متضاد زبان فارسی
اجر، اجرت، حقالزحمه، حقالقدم
فارسی به انگلیسی
Consideration, Emolument, Fee, Pay, Remuneration, Stipend, Wage
فارسی به ترکی
ücret
فارسی به عربی
اجر، أجْرٌ
فرهنگ فارسی هوشیار
مزدوری که به تازی اجرت گویند، اجرت کار، حق الزحمه
فارسی به ایتالیایی
ricompensa
فارسی به آلمانی
Gebu.hr [noun], Lohn, Unternehmen
معادل ابجد
515