معنی دست درازی
لغت نامه دهخدا
دست درازی. [دَ دِ] (حامص مرکب) حالت و چگونگی دست طولانی. طول ید. (یادداشت مرحوم دهخدا). دراز بودن دست. بلنددستی. || ظلم و تعدی. (آنندراج). تطاول و تعرض. (یادداشت مرحوم دهخدا). بطش. (ملخص اللغات خطیب). ظلم و ستم و جور و جبر و تعدی و زبردستی. (ناظم الاطباء): متغلبان دست درازی از حد ببردند و بطاقت رسیدیم. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 66). خروج کرد و دست بقتل مسلمانان و نهب اموال و دیگر دست درازی برآوردند. (جهانگشای جوینی).
با همه عالم به لاف با همه خلق از گزاف
دست درازی مجوی چیره زبانی مکن.
ضیای نیشابوری.
فرهنگ عمید
تعدی و تجاوز و دست دراز کردن به مال یا ناموس دیگران،
حل جدول
فارسی به انگلیسی
Interference
فرهنگ فارسی هوشیار
دست بمال و ناموس دیگری دراز کردن تعدی تجاوز تطاول.
معادل ابجد
686