معنی دشنام
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(دُ) (اِمر.) فحش، ناسزا.
فرهنگ عمید
نام زشت، حرف زشت، سخن ناسزا، فحش،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
بددهانی، دژنام، سب، سقط، شتم، فحش، ناسزا
فارسی به انگلیسی
Billingsgate, Curse, Execration, Expletive, Invective, Malediction, Oath, Swearword
فارسی به ترکی
küfür
فارسی به عربی
سیء، لعنه
تعبیر خواب
اگر بیند کسی را دشنام می داد، دلیل بود که آن کس را حال نکو شود. - محمد بن سیرین
اگر بیند کسی را دشنام می داد، دلیل که آن کس بر وی چیره و کامکار شود. - ابراهیم بن عبدالله کرمانی
فرهنگ فارسی هوشیار
شهرت بد، فحش و سرزنش
فارسی به آلمانی
Destruktiv, Gewalttätig
معادل ابجد
395